شاعر و ترانه سرای جوان ایرانی عنوان کرد: سرودن شعر هنری ذاتی محسوب می شود.
آذر صبح/ سمیه گل محمدی: ندا فربد یکی از هنرمندان توانای کشور که در عرصه شعر، ترانه سرایی و تیتراژ نویسی فیلم فعالیت می کند، در مهرماه ۱۳۶۳ در یک خانواده ی کتاب دوست دیده به جهان گشوده، مادرش سی سال مسئول کتابخانه بوده و پدرش دبیر بازنشسته است.
از کودکی کنار مادرش در لابه لای کتابها بزرگ شده و عاشق شعر و ادبیات و موسیقی است و در نهایت توانسته در این عرصه فعالیت چشمگیری داشته باشد.
آذر صبح با این هنرمند جوان گفتوگویی ترتیب داده که در ادامه می آید…
شعر و شاعری مغمومتان میکند یا اینکار نشاط به همراه دارد؟
دیدگاه من به گونه ی دیگری هست، آنقدر نوشتن به من انرژی می دهد که وقتی شعری می سرایم گویا تمام انرژی منفی درون من تخلیه شده و تمام انرژی مثبت دنیا یک جا در قلب من جمع می شود، یک حالت سرخوشی فوق العاده که قابل توصیف نیست.
البته سختی در هر راهی است ، شب زنده داری های خیلی زیاد و تمرکز بی نهایت و در کل کمی گوشه نشینی موجب موفقیت من شد.
چطور شد به سمت شعر وشاعری رفتید؟
از کودکی به دلیل شغل مادرم در جمع های شب شعر زیاد شرکت می کردم و کاملا متوجه بودم چیزی که روح مرا قلقلک می دهد، شعر و موسیقی است.
در کلاسهای ادبیات با شنیدن هر بیت شعر به وجد می آمدم و در ارتباط با همان بیت، شعر می سرودم اما خیلی جدی نبود، در حدی که هیچ کدام اشعارم را نگهداری نکردم.
من بسیار به مادرم دلبسته بودم وی به من یادآور می شد که سعی کن در راهی قدم برداری که همیشه ماندگار باشی ؛ مادرم ۵ سال پیش در اثر سرطان مغز مدتها بستری شدند و بعد از رنج و جفای بسیار، از دنیا رفت، طی بیماری اش، من شب و روز کنارش بودم و نهایت تلاشم را کردم که تا زنده بماند، اما نشد… و کنار بسترش شب و روز فقط و فقط نوشتم و سعی کردم به طور جدی این عشق را دنبال کنم.
یکی از غم انگیز ترین لحظات زندگی هرانسانی فوت مادرش است؛ چگونه با این درد جان سوز کنار آمدید؟
با از دست دادن مادرم ، ضربه ی بزرگی به من وارد شد که فکر نمی کردم تا ابد بتوانم روی پا بایستم، اما بعداز مدتها تفکر، به این اندیشیدم که من می توانم زنی ناتوان، ضعیف و افسرده باشم و یا می توانم زنی قدرتمند و زبانی برای بیان دردهای مردم سرزمینم باشم، از اوج ناتوانی و پژمردگی، به سختی تلاش کرده و مسیر خودم را به سمت شعر و موسیقی تغییر دادم و به لطف خدا و دعاهای مادرم که همیشه همراهم بوده به کارم ادامه دادم.
تخلص شما چیست و علت انتخاب آن چه بوده است؟
تخلص من “غریب” است، شاید به دلیل حس قلبی که به مفهوم این کلمه دارم این تخلص را انتخاب کردم که باز این هم برمی گردد به از دست دادن مادرم، هر کسی مادر نداشته باشد حتی در صمیمانه ترین جمع ها و در هر فضایی گویا غریب محسوب می شود.
سرودن شعر برای شما الهام گونه هست یا نوشتاری ؟
هر دو دخیل هستند، شعرهای من اکثرا الهام است ، شاید باور کردنی نباشد اما حتی زمان خواب ابیاتی به ذهن من میاد که همیشه دفتری کنار خودم دارم که حتی زمان خواب سریع یادداشت می کنم.
ترانه ها بیشتر نوشتاری هستند و از طریق مطالعه ی زیادی که دارم مینویسم.
چقدر دغدغه مردم و اجتماع در شعرهای شما جای دارد ؟
تمام شعرهایم دغدغه ی مردم است، در کل اجتماعی نیستم و تنهایی را ترجیح می دهم اما با تمام وجود در جریان زخم ها و دردهای افراد جامعه هستم، همه را درک میکنم و تمامش را در شعرهایم بیان می کنم.
دیدگاهتان درباره جایگاه عشق در شعر امروز چیست؟
در کل عشق مسیری برای رسیدن به اصل و مبدا است، و عشق زمینی می تواند مسیری برای رسیدن به مبدا باشد، متاسفانه در شعر امروز و به دلیل اینکه از نگاه من کمی جامعه سقوط اخلاقی ،اجتماعی داشته نگاه ها تنها سطحی هست و همان عشق هم پا از زمین فراتر نمی گذارد و حتی نه تنها انسان را به اوج نمی رساند شاید به ذلت هم دچار می کند و این در اشعار هم هویداست.
اشعار و ترانه ها در مسیر عشق اکثرا ضعف را بیان می کند چون فکرها پوچ شده! و متاسفانه دهه به دهه شاهد سقوط بیشتری در این زمینه هستیم.
برخی معتقدند در شعر امروز تفکر وجود ندارد! نظر شما چیست؟
کاملا موافقم ! در شعرهای کلاسیک بحث فلسفه و تفکر و عرفان مطرح بوده و در اشعار امروز آنقدر مشکلات اجتماعی و متاسفانه مباحث کلیشه ای در منظر افراد هست که کمتر تفکرات فلسفی و عرفانی و مسائل دیگر نقش دارد.
من سعی می کنم بیشتر از درد مردمم بنویسم چون چشمانم نظاره گر همین هاست ، و کمتر فرصت فکر کردن به مسائل ماورایی ر دارم، در کل تفکر نیاز به آرامش دارد که متاسفانه روز به روز در جامعه ما کمرنگ تر می شود.
چرا سالهاست دیگر از شعرای امثال حافظ سعدی فردوسی شهریار و… خبری نیست ؟
هر دوره شاعران بر طبق حال و هوای همان دور و زمانه می نویسند ، یک شاعر در کل بسیار از فضای حاکم بر احوال و زمانه ی خودش الهام می گیرد، مولانا اهل عرفان بود و حافظ عشق ، سعدی اخلاق ، و دهه به دهه متاسفانه طرز فکرها بسیار تغییر یافته و سطحی نگری رواج بسیاری پیدا کرده است.
به عنوان مثال ، یک فرد دهه شصتی روی کلمه به کلمه ی اشعار شاید بیندیشد و با تک تک لغات ارتباط برقرار کند اما نسل های بعد چون دهه هشتادی ها اگر شعر یا ترانه ای کمی مفهوم عمیق پشتش باشد اصلا تمایلی به آن نشان نمی دهند؛ به خاطر همین، ادبیات ما متاسفانه نزول کرده است.
ما به دلیل داشتن فردوسی، سعدی ،حافظ مولانا و … ادبیات بسیار غنی داریم اما در کل بعد از آنها مخصوصا در زمانهای فعلی متاسفانه در سراشیبی نزول قرار گرفته ایم.
از بین شعرای قدیم و معاصر بیشتر به کدامیک تعلق خاطر دارید؟
حافظ، شهریار، فروغ فرخ زاد؛ و در شاعران امروز بیشتر اشعار استاد فاضل نظری را میخوانم.
نظرتان درباره استاد شهریار ؟
تنها در یک جمله ، شاعر تکرار نشدنی، که با تک تک اشعارشان زندگی میکنم.
بلندآوازه ترین شاعرمعاصرخانم ، درعصرما که در قید حیات بوده چه کسی هست ؟
راستش بلند آوازه بودن را نمیدانم، اما شاعری که شعرهایش را دوست دارم خانم هیلا صدیقی هستند.
بیشتر باسبک کدام خواننده ها بهتر ارتباط برقرار می کنید ؟
من در کل به کارهای سنتی ، به خصوص کارهای استاد شجریان، ایرج، گلپا، و بانوان آواز ایران بسیار حس خوبی دارم، علاقه ی شخصی من بیشتر به کار سنتی هست اما زمینه ی کار من بیشتر پاپ بوده و اقای محسن ابراهیم زاده ، محسن چاووشی و محمد علیزاده برایم در اولویت هستند.
کتاب شعر شما به کجارسیده و نامش چیست ؟
کتاب شعر من در حال ویرایشاتی است که در آینده ای نزدیک به چاپ می رسد، البته اشعار کامل بوده اما تصمیم بر این شد که قسمتهایی به صورت نثر ، قبل از هرشعری اضافه شود، در صورت تایید اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نام آن ” بانویی که به پا خاست ” خواهد بود.
چند تیتراژ فیلم کار کردید و جالب ترین آن برای شما کدام هست ؟
ترانه های ۵ تیتراژ را کار کرده ام که فعلا هیچ کدام در ایران اکران نشده و در اینده ی بسیار نزدیک بر پرده ی سینما خواهد رفت، جالب ترین آن در نظر خودم ترانه تیتراژ فیلم ایرانی- ارمنستانی اشک تمساح بوده که در مورد رفیق هست و به زودی در ایران اکران خواهد شد.
نمونه تیتراژم “تو حکم کن رفیق دیرینه- دنیارو با حکم تو میگردم- همراه تو توی قفس میرم_ هم پای تو ویلون و ولگردم” بوده که این فیلم به کارگردانی استاد حسین ابادی ساخته و به هنرمند سینمای ایران “بهروز وثوقی” تقدیم شده است.
ترانه ی تیتراژ فیلم “عروس بندر” هم به کارگردانی استاد مفعولی و خوانندگی محمدمحمدی، توسط من نوشته شده که با این ترانه خاطره دارم،چون هیچ اشنایی با فرهنگ بندر عباس نداشتم و با کمک بازیگر محبوب سینما تلویزیون اقای یوسف تیموری که از بازیگران این فیلم هستند این ترانه را کار و ویرایش کردیم، چون با فرهنگ مردم بندر آشنا هستند.
به نظر شما اگر بجای تیتراژ فیلم در انتهای آن، آن را در وسط فیلم روی بازی بازیگران پخش کنند، جذاب نمی شود ؟
عقیده ی من هم همین است که با اینکار جذاب تر می شود اما روال کار بر این است که تیتراژ در پایان کار بیاید.
ظاهرا برای یه کار برون مرزی هم تیتراژ سروده اید ؟
بله، همان فیلم اشک تمساح که بازیگران ایرانی و ارمنستانی در کنار هم ایفای نقش می کنند، و با چند خواننده و اهنگساز برون مرزی هم کار کرده ام که جسارتا ترجیح می دهم در زمان انتشار کارها ، به اطلاع مخاطبان برسانم ،در حال حاضر در مرحله مسترینگ کارها هستند.
شما بیشتر در چه قالبهایی شعر میگویید و چرا؟
دلیل بر خودستایی نباشد، من در کل در تمام قالبهای شعر مهارت نوشتن دارم، اما بیشتر علاقه دارم به غزل سرودن ، چون ارتباط بهتری با آن برقرار می کنم.
آیا شاعری قریحهای خدادادی است؟
من اعتقاد دارم بله ، “سرودن” به نوعی هنری ذاتی هست ، اینکه کسی بتواند حرفهای دل را با وزن خاص کنار هم قرار دهد به عقیده ی من ذاتی وخدادادی هست.
از نظر عاطفی کمبود بانوان جامعه ما چیست؟
اگر بخواهم جامع تر توضیح دهم جامعه ی فعلی متاسفانه در مسیری هدایت نشده که افراد و مخصوصا بانوان احساس آرامش داشته باشند.
کمبود در جامعه ی ما برای بانوان همان آرامش درونی است، که این آرامش درونی با ساختن ظاهر به دست نمی آید و افراد در راههایی به دنبال آرامش هستند که اصلا در این مسیرها آن خلأ درونی پر نمی شود.
هر انسانی در درون خود یه خلأ ، یک جای خالی ، احساس می کند که به شیوه های مختلف متوسل شده که آن را پر کند ، و مهم این است که در مسیر درست و هدایت شده ای قدم بردارد که بتواند به آرامش نهایی دست یابد.
هدف در این مسیر در یک کلمه خلاصه می شود “عشق” ، من عشق به شعر دارم و بانویی عشق به موسیقی، نقاشی ، و یا هر عشقی که مارا به اوج ارامش و به مبدا اصلی برساند.
درزمینه هنری از چه چیزهایی دلگیر هستید ؟
گاهی دلگیر می شوم از اینکه با ترانه های یک ترانه سرا و زحمات شبانه روزی اش و سرودن شعری از عمق دل و جان ، یک خواننده به جاهای بسیار بلندی می رسد اما ترانه سرای هر اثری، گمنام ترین عضو یک اثر هنری ست.
و کمی دلگیر می شوم گهگاه از برخی نهادهای ذیربط که امیدوارم اصلاحات کمتری برای کارهای ترانه سرا ارسال کنند، چون هر کار با زحمات بسیار زیاد نوشته شده و اصلاحاتی فرستاده می شود که تمام سیستم یک ترانه را باید از اول ویرایش کرد چراکه از زیبایی یک ترانه بسیار کم می کند.
سخن پاپانی؟
بانوی سرزمین من باید به این باور برسد که تنها نباید خانه دار خوبی باشد، آنقدر عشق در قلب یک بانو نهفته است که توسط آن میتواند به تمام آنچه که در رویای خود دارد برسد، خودت را دست کم نگیر بانوی سرزمین من…