درسها و کلاسهای مثنوی معنوی که لابلای درسهای دانشگاهی در آنها شرکت میکرد، کار خودش را کرد، او شیفته شمس و مولانا شد و چه راهی بهتر از بیشتر سفر کردن و بیشتر شناختن این دو عارف بود، پس به راه افتاد، رکاب زد تا رسید به قونیه، از قونیه تا دمشق هم که راهی نبود…
آذر صبح/ زهرا حیدری آزاد: زمانی که سفر را آغاز کرد، ۲۴ ساله بود، ۵ سال طول کشیده تا کتاب “رکابزنان در پی شمس” را که حاصل سفری یکماهه از تبریز تا قونیه و قونیه تا دمشق بوده را بنویسد، چه در آن یک ماه سفر و چه در این ۵ سال نوشتن کتاب، به گفته خودش، از شمس و مولانا بسیار آموخته و هنوز فکر میکند در آغاز راه است.
حسن کرمی قراملکی اکنون، ۳۵ ساله است، مراسم پایانی جایزه ادبی جلال آلاحمد برای او خوشیمن بود، کتاب «رکابزنان در پی شمس» بهعنوان اولین اثر او مورد تحسین قرار گرفت و عنوان برگزیده را در بخش مستندنگاری این جایزه معتبر ادبی از آن خود کرد.
در جایجای این کتاب ردی از زندگی و افکار شمس و مولانا به چشم میخورد و به برهۀ تاریخی که مولانا و شمس در آن میزیستهاند نیز نگاهی انداخته شده و برای این منظور از سفرنامههایی همچون سفرنامۀ «ابنبطوطه»، «ابنجبیر» و … نیز استفاده شده است.
به انگیزه درخشش کتاب “رکابزنان در پی شمس” با این نویسنده جوان گفتوگو کردهایم. به سبب موضوع عرفانی کتاب، گفتوگوی ما خیلی فراتر از کتاب نامبرده رفت و آقای نویسنده، دغدغههای خود را درباره لزوم بازگشت انسان به خویشتن و مباحث عرفانی بیان کرد.اهم گفتوگوی آذر صبح با حسن کرمی را در ادامه میخوانید:
-بهعنوان اولین سؤال، چرا با دوچرخه در پی شمس رفتید؟
مسافرت در عصر ما، تیپ خود را یا بهتر بگویم رسالت خود را عوض کرده است، برای خیلیها مسافرت یعنی خوشگذرانی و استراحت، عادت کردهایم با تورهایی ۵ الی ۶ روزه برویم و برگردیم، خیلی وقتها حتی از هتل خارج هم نمیشویم، مسافرت یک حالت لوکسی پیداکرده، یعنی خیلی فرقی نمیکند که به هتلی در ترکیه، ایران و یا فرانسه بروید. اما جنس مسافرت با دوچرخه فرق میکند، شما حتماً با خودتان خلوت میکنید، هر جا که دوست داشتید توقف میکنید،به نظر من سفر به معنای واقعی زمانی است که میتوانید راجع به دیدهها و شنیدههایتان بیاندیشید و با خود خلوت کنید، دوچرخه حال و هوای سفرهای قدیمی را دارد، شهر به شهر، روستا به روستا، حتی مردم میزبان هم به تو به دیده توریست نگاه نمیکنند که باید از طریق شما پولی کسب کنند.
-سفر شما چقدر طول کشید؟
یک ماه طول کشید، یک ماه خاطرهانگیز، از تبریز شروع کردم، به ماکو رسیدم و از مرز بازرگان خارج شدم و در مسیرم از آنکارا گذشتم و بعد رسیدم قونیه، از ساحل مدیترانه به دمشق رفتم.سعی کردم ، مسیرهایی را طی کنم که شمس و مولانا روزگاری طی کردهاند.
-از سفر شمس شنیده بودم، مگر مولانا هم در این مسیر سفر کرده است؟
در برخی منابع صحبت از سفر مولانا به تبریز شده است، بعد از خروج شمس از قونیه، مولانا که احتمال میداده شمس به تبریز بازگشته، به این شهر سفر میکند، در یک قسمتی از کتاب هم این موضوع را بررسی کردم، البته این بخش بهعنوان مقاله در دانشگاه علامه نیز ارائه شد، با توجه به آثار مولانا و غزلیات شمس و مثنوی و معنوی به نظر میرسد این سفر اتفاق افتاده باشد. البته سفر مولانا در پی شمس به دمشق در آثار مولانا و پسرش بهاءولد بهروشنی آمده است.
-به سفر یکماهه شما بپردازیم، فایده معنوی این سفر برای شما چه بود؟
در قرآن کریم به سفر تأکید شده، سفر در عرفان نیز بسیار مورد تأکید است، در این سفر تمرین توکل میکردم،حرفها زیاد است، دستاوردهایم در همین ۶۰۰ صفحه کتاب آورده شده، هر اتفاقی برای من یک نشانه بود، به هر اتفاقی از دریچه مثنوی معنوی و مقالات شمس نگاهی انداختهام. آقای دکتر فرامرز قراملکی که برای رونمایی کتاب تشریف آورده بودند، جمله جالبی در مورد این سفر بیان کردند که به دلم نشست، گفتند در این کتاب سه نوع سفر وجود دارد: سیر در آفاق، سیر در انفس، سیر در منابع تاریخی و عرفانی.
-در کتاب عکسها و نقاشیهایی هم وجود دارد، قصه اینها چیست؟
۹۴ نقاشی و تصویر مستند از نقاشیهای سیاحان و نقاشان عثمانی، فرانسوی، آلمانی و انگلیسی در این کتاب استفاده شده که به مخاطب در تجسم و مکان و موضوع کتاب کمک کند، درواقع کمک به سیر در آفاق برای مخاطبینی است که با من همراه شدهاند. در پایان کتاب نیز برای هرروز از سفر، یک تصویر کلاژ از اماکن آن روز و نقشۀ سفر بهصورت رنگی اضافه شده است که سعی کردم مناسب با مکانها و اشخاصی باشد که آنها را دیدم.
_در حوزه عرفان مولانا و شمس کتابهای متعددی به چاپ میرسند، یکی از کتابهای پرفروش کتاب “ملت عشق” اثر خانم الیف شافاک نویسنده ترکیهای بود، چرا کتابهایی که نویسندگان ایرانی در خصوص قصه شمس و مولانا نوشتهاند، آنچنانکه بایدوشاید مورد اقبال عموم مردم قرار نمیگیرند؟
خیلیها کتاب مرا با کتاب ملت عشق الیف شافاک مقایسه میکنند، کتاب رکابزنان در پی شمس کتابی رئال است، مبتنی بر دادههای تاریخی، درحالیکه کتاب خانم شافاک، یک رمانی است که نگاهی ایده الیستی به موضوع شمس و مولانا انداخته است، البته کتابی جذاب و خواندنی برای عموم مردم است، در خصوص عرفان مولانا و شمس در کشور ما کتابهای بسیار والایی نوشتهشده، بهعنوانمثال کتاب “پلهپله تا ملاقات خدا” را در نظر بگیرید، کتابی بسیار قوی هست، ولی در کل با شما همعقیده هستم که ما در شناساندن داستان شمس و مولانا و نحوه و ارائه داشتههای فرهنگی و عرفانی خود با مشکل مواجه هستیم.
در موضوع شمس و مولانا هم عمده فروشی می کنیم
نفت را خام میفروشیم، فرهنگ، شمس و مولانا را هم عمدهفروشی کردهایم و روی آنها خوب کار نمیکنیم، اما بیگانگان خوب به آنها توجه کردهاند و ما هم داریم از نگاه آنها به شمس و مولانا نگاه میکنیم.
از مشکلات نشر و انتشار کتاب خود بگویید؟ گمان نمیکنم کار آسانی بوده باشد…
شنیده بودم در تبریز هنرمندان و نویسندگان برای ثبت و نشر آثارشان با مشکلات عدیده مواجه میشوند ولی باور نمیکردم، تا اینکه در طول نشر و رونمایی کتاب، این موضوع را از نزدیک لمس و باور کردم. وقتی برای برگزاری رونمایی به یکی از نهادهای متولی امر کتاب در تبریز مراجعه کردم، کارشناس این نهاد همین کتابی که برگزیده مهمترین جایزه ادبی کشور شده را بدون دلیل رد کرد و اجازه نداد که یک رونمایی خشکوخالی برگزار شود. در این مدت از طرف مسئولان همشهری از این نوع بیمهریها زیاد دیدم. درحالیکه در تهران دوستانی بدون شناخت بنده کمکهای بزرگی در حقم کردند؛ مثلا «دکتر نادر صادقیان» از مدیران فرهنگی شهرداری تهران و عضو شورای شهر «طالقان»، بدون دریافت ریالی با دقت و ظرافت زیاد کتاب را ویراستاری کردند. متأسفانه (ویا خوشبختانه) دیگر شهرها اینگونه نیست، هنرمندان و نویسندگان خود را بزرگ میکنند، ما آزار میدهیم، خسته میکنیم تا شخص مجبور به مهاجرت به تهران شود.
کتاب با هزینه شخصی خود بنده چاپ شد، با پیشنهاد آقای دکتر موحد، کتاب را در انتشارات ستوده چاپ کردم، آقای علی پولاد، سرمایهگذار تبریزی نیز به بنده کمک کردند.
اگر آدم زودرنجی بودم پیشتر از اینها این کاری که شروع کرده بودم، ابتر میماند، در این راه به هر در بستهای میخوردم به راه دیگر میرفتم، خسته نشدم، یکبار یکی از کارمندان یکی از نهادهای فرهنگی به من گفت تو یک ایراد داری، اینکه خسته نمیشود و پیگیر هستی! حتی برای چاپ کتاب هم از خیلی قولها گرفتم، ولی همه از من انرژی گرفتند بدون هیچ کمکی!، حتی دریکی از کمیسیونها ستاد تبریز ۲۰۱۸، تصمیم به چاپ این کتاب بهعنوان هدیه برای بازدیدکنندگان از تبریز در نظر گرفته شد که البته این اتفاق نیافتاد.
میخواستم اولین رونمایی در تبریز انجام شود، این کتاب از تبریز آغاز و درنهایت به تبریز ختم شده بود،خواسته قلبی خودم همین بود که رونمایی اینجا باشد، ولی این اتفاق نیفتاد، نهادهای متولی کوچکترین همکاری با بنده در این زمینه نکردند، آقای «ایلبر اورتایلی»، استاد و مورخ ترکیهای در نمایشگاه کتاب تهران ملاقات کردم.با مطالعه کتاب ” رکابزنان در پی شمس”، کتاب را برای رایزن فرهنگی ترکیه تعریف کرده بود، آنها هم پیشنهاد برگزاری رونمایی کتاب را دادند،درنتیجه رونمایی کتاب در تهران انجام شد.
از میان قصههای مختلفی که برای مستند کردن میتوانستید سراغش بروید چرا قصه شمس و مولانا را انتخاب کردید؟
عرفان اسلامی و قصه شمس و مولانا میتواند امیدبخش و موجب وحدت باشد، اگر این کتاب حلاوتی برای خواننده داشته باشد، برای این است که در آن از مولانا و شمس گفته شده است.
در ترکیه بر روی موضوع مولانا خوب کار میکنند، مراسمهای زیادی در این موضوع دارند، این فعالیتها صرفاً فرهنگی نیست بلکه پشتوانه اقتصادی نیز در پسزمینه آن وجود دارد! با این فعالیتها هتلها کار میکنند، صنعت توریسم فعال است درحالیکه ما بهتر میتوانیم مولانا را بشناسانیم ولی در این حوزه کمکاری میکنیم.
در حال حاضر مشغول به چهکاری هستید؟
کارهای ترجمه ترکی استانبولی کتاب را آغاز کردم، که امیدوارم درنهایت توسط یک ناشر خوب ترک به چاپ برسد.
سخن آخر…
یکی از آرزوهای بزرگ دوران کودکی من، نویسندگی بوده و هست، سفر با دوچرخه هم برایم شوقانگیز بود، ولی باید اعتراف کنم اصلاً به جایزه آوردن در جشنوارههای مختلف فکر نمیکردم، ولی وقتی در اولین کتابی که نوشتم توفیق جایزه ادبی جلال شامل حالم شد، احساس میکنم وظیفهام سنگینتر شده است.