دهم دی ماه سال ۱۲۹۰ مصادف با روز عاشورا میرزاعلیآقا ثقه الاسلام تبریزی، روحانی مبارز همراه با ۷ نفر از مجاهدین نامدار تبریز توسط قزاقهای روس به دار آویخته شدند.
آذر صبح/ صد و سه سال پیش، در چنین روزهای(دهم دیماه ۱۲۹۰ خورشیدی)، شهید میرزاعلیآقا تبریزی، مشهور به ثقه الاسلام تبریزی، در کنسولخانۀ روس به دار آویخته شد؛ به جرم مخالفت با حضور قوای اشغالگر روس در آذربایجان. روز اعدام او و هفتتن دیگر از مشروطهخواهان، برابر بود با عاشورای ۱۳۳۰ قمری.
ثقه الاسلام تبریزی، افزون بر فعالیتهای سیاسی و حمایت بیدریغ از مشروطه، در میان دانشمندان دینی عصر خود نیز جایگاهی بلند داشت. او را از پیشگامان نسخهشناسی و کتابگزاری در ایران میدانند. کتاب مرآت الکتب وی، سرمشق و یکی از مهمترین منابع الذریعهی آقابزرگ تهرانی است.
در پی قیام مشروطه خواهان تبریز بر ضد استبداد محمدعلی شاه، مشیرالسلطنه رئیس الوزرا با ارسال تلگرامی تهدیدآمیز به ثقه الاسلام، از او خواست تا اختلاف را رفع کند. ثقه الاسلام در پاسخ به این تلگرام، بر مواضع همیشگیاش (دفاع از حقوق دولت و ملت و تلاش برای اتحاد این دو) تأکید کرد.
محمدعلی شاه سپاهی را به سرکردگی عین الدوله روانه تبریز کرد، اما به سبب مقاومت اهالی شهر، عین الدوله به باسمنج عقب نشینی کرد و راه ورود آذوقه را به شهر بست. پس از چهار ماه، محاصره و قحطی و گرسنگی مردم تبریز و ترس از مداخله روسها موجب شد که ثقه الاسلام در ۲۷ صفر ۱۳۲۷ برای محمدعلی شاه تلگرام بفرستد.به پیشنهاد او و توافق محمدعلی شاه، مقرر گردید که طرفین نزاع به باسمنج بروند و در آنجا مذاکره کنند. در شرایطی که راه هرگونه همکاری میان دولت و انقلابیهای تبریز بسته شده بود و از رجال و بزرگان تبریز فردی که معتمد طرفین باشد وجود نداشت، ثقه الاسلام به همراه حاجی سیدالمحققین و میرزا حاج آقا میلانی به باسمنج رفت. وی ضمن نصیحت کردن شاه برای برقراری مجدد مشروطه و هشدار دادن درباره احتمال دخالت و نفوذ اجانب، تلاش میکرد اجازه ورود غله و آذوقه را به شهر بگیرد. محمدعلی شاه، به جای درک نیت ثقه الاسلام و خیرخواهی وی برای دولت و مردم، در خیال تبعید او از تبریز بود.
سرانجام، پیش بینی های ثقه الاسلام به وقوع پیوست؛ روسیه و انگلیس برای دخالت در امور داخلی ایران بهانه یافتند و نیروهای روسی در ۴ ربیعالثانی ۱۳۲۷ روانه تبریز شدند
روسها از همان بدو ورود، شروع به بدرفتاری با مردم تبریز کردند و با افزایش فشار قوای روس، ۴۰ تن از مجاهدان به سمت دولت عثمانی رفتند، اما ثقهالاسلام با وجود فشارها، قرار را بر فرار ترجیح داد و معتقد بود مجتهد باید سنبل شجاعت باشد، حتی اگر ماندن به قیمت جانش تمام شود، میماند.
ماجرای شهادت این روحانی بزرگوار، بسیار دلخراش است. «عصر روز نهم محرم ثقه الاسلام از خانه خود بیرون آمد تا به خانۀ دکتر علینقیخان برود. در ورودی کوچه، ودنسکی با یک افسر روسی از درشکه پایین آمد و پس از سلام به ثقه الاسلام گفت: کنسول روس سلام میرساند و میگوید جلسهای در کنسول است. چند نفر دیگر هم هستند. شما هم تشریف بیاورید. ثقه الاسلام خواست با درشکۀ دیگری برود، ولی ودنسکی گفت این درشکه را کنسول فرستاده و بر این سوار شوید و ایشان را سوار بر آن درشکه کردند و به کنسولخانه بردند. آن روز ضیاء العلما و صادق الملک و آقا محمدابراهیم تفقایچی و حسن قدیر و پسران علی سید را هم گرفته بودند… در باغ کنسولخانه، در روز دهم محرم، روسها دستور دادند بر سر آنان ریخته، به کندن لباسهای آنان پرداختند و جز پیراهن و زیرشلواری همه را از تنشان درآوردند. گویا شیخ سلیم ایستادگی مینماید. کریم سرخابی با قمه ضربهای به بازوی او زد و او را زخمی کرد. ثقه الاسلام و برخی آهسته دعا میخواندند. ثقه الاسلام به همگی دلداری میداد و از هراس و غم ایشان میکاست. شیخ سلیم بیتابی میکرد. ثقه الاسلام گفت: این بیتابی بهر چیست؟ ما را چه بهتر از این که در چنین روزی به دست دشمنان دین کشته شویم؟»(همان، ص۳۱۰ تا ۳۱۱؛ سخنوران آذربایجان، ص۲۷۵؛ تاریخ بیداری ایرانیان، ص۴۶۵)
در روز اعدام که مصادف با عاشورا هم بود، مشروطهخواهان تبریز، هر چه به مردم التماس کردند که بیایید امروز مقابل کنسولخانۀ روس عزاداری کنیم تا روسها بترسند و روحانی فاضل و مجاهد شهر را اعدام نکنند، افاقه نکرد. یکی از مشروطهخواهان نزد سردستۀ مهمترین هیئت قمهزنی تبریز رفت و گفت: روسها بیشتر از ۲۰۰ تفنگچی در تبریز ندارند. شما چندهزار نفرید. نگذارید این عالم جلیلالقدر را بکشند. سردستۀ قمهزنان گفت: اولارین تفنگی وار، آدمی اولدُرَللَر؛ یعنی آنها تفنگ دارند، آدم را میکشند.(دلشاد تهرانی، مدرسۀ حسینی، ص۱۴)
سرانجام روسها او و چند تن دیگر از مشروطهخواهان آذربایجان را به دار آویختند؛ در حالی که مردم شهر مشغول عزاداری و سینهزنی برای امام حسین(ع) بودند.