یکی از خبرگزاریهای محلی، اخیراً با نصیر پایگذار مصاحبه کردهاست. مدتهاست میخواستم درباره راهی که او در عالم ادبیات پیش گرفته سخن بگویم اما هربار در قید اخلاق و ادب، دستم به قلم نمیرفت. جناب پایهگذار به هرحال عمری گذرانده و همین به نظرم برای تکریم ایشان کفایت میکند.
آذر صبح: راهی که پایگذار در ادبیات برگزیده و اصرار بیوقفه وی بر استفاده از آرایه جناس (صرف نظر از اینکه جناسبودنِ برخی از این عبارات جای بحث دارد) در تاریخ شعر فارسی، مشابهاتی داشتهاست. در دورههای مختلف کم نبودند شاعرانی که بر عناصر سطحی و ساختاری شعرشان بالیده و به آن افتخار کردهاند. کم نبودند شاعرانی که به نوشتن شعر بینقطه و تکنقطه یا شعری که از چپ و راست یکسان باشد، بالیدهاند. در هر حال، برخورد سطحی و ساختاری با شعر، یک بحث خِرَدگریز و عاطفهفرسا است. درست مثل بنای کج و معوجی با آجرهای خوشرنگ و لعاب.
پایگذار اصرار عجیبی بر داشتن عنوان پدر جناس ایران دارد. غافل از اینکه جناس اصلا شعر نیست. جناس تنها یکی از صنایع بدیعی است که میتوان آن را در بطن یک شعر به خدمت گرفت. جناس به عنوان یکی از صنایع ادبی اصلاً در شخصیتی نیست که بخواهیم برایش پدر و مادر بتراشیم. انگار کسی بیاید و بگوید من در شعرهایم زیاد از تشبیه استفاده کردهام پس پدر تشبیه ایرانم.
شوربختانه سالها است که کسی نخواسته یا نتوانسته پایگذار را آگاه کند که راهی که پیش گرفته تنها مسیری است برای یک گونه سطحی و سرگرمکننده از ادبیات که میَتواند عموم جامعه را برای چند دقیقه خرسند کند.
شاعر نمیتواند هیچ آرایهای را بیدلیل و مستقل از فهم شعر استفاده کند، آرایه، در شعر اتفاق میافتد و به خودی خود اعتباری ندارد. جناس به عنوان یک آرایه، زمانی ارزشمند است که از بطن جریان معرفتی شعر بجوشد. مثلاَ این بیت:
گویی که نگون کردهاست ایوان فلکوَش را؟
حکم فلکِ گردان؟ یا حکمِ فلکگردان؟
به نظر شما واقعاً خاقانی با هدف ساختن جناس مرکب بین «فلکِ گردان و فلکگردان»، چنین بیتی را آفریدهاست؟ قطعاَ نه! بلکه این بیت مجموعهای از ارکان اندیشه، عاطفه و زبان است که در مسیر پر شور خود، تکه جناسی را هم برداشته است.
یا این دو قسمت از ترجیعبندی سعدی که اصلا آرایهای ندارد اما از شاهکارهای شعر فارسی است:
میرفت و به کبر و ناز میگفت:
بیما چه کنی؟ به لابه گفتم:
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
از سوی دیگر طی این مصاحبه با ارائه جملهای از استاد فقید منوچهر مرتضوی ادعا شده که «بعد از فردوسی، نصیر پایگذار بزرگترین خدمت را به ادبیات فارسی کرده است.» همه کسانی که با اساتید بزرگ همچون مرتضوی در ارتباط بودند میدانند که این چهرههای نجیب و فروتن، از شکستن دل کسانی که مشتاقانه به درگاهشان میآمدند، خودداری میکردند.
احتمالاً مرتضوی بزرگ، جملهای گفته تا دل پیرمرد ساده را نشکند و نخواسته با انتقاد تندی تمام داشتههای این مرد را که عمری با شوق و افتخار آنها به سر برده، سرکوب کند. وگرنه کسانی که اندک دانشی از ادبیات داشته باشند میدانند که قلههای شعر فارسی همچون ناصرخسرو، خاقانی، نظامی، عطار، سنایی، حافظ، سعدی، مولانا، صائب، بیدل، بهار، نیما، اخوان، شهریار و شفیعی کدکنی در ابتدای صفی چند هزار نفره ایستادهاند تا خادم ادبیات فارسی باشند.
به نظر نمیرسد در برابر آثار بینظیر این افراد نوبت به جناسهای پایهگذار برسد تا خدمتی به ادبیات فارسی کند. البته من از شاعرانی چون امیرخسرو دهلوی، حزین لاهیجی، جامی، پروین اعتصامی، سایه و… صرفنظر کردم و تنها از قلهها نام بردم، نه کوههای مرتفع!
آخر سخن اینکه حتی اگر استاد منوچهر مرتضوی هم به هر دلیل چنین دستخطی برای نوشتههای پایهگذار به یادگار گذاشتهباشد، قطعاً در برابر شاعرانی که نام بردهشدند و چهره مظلوم ادبیات فارسی مدیون و پاسخگو خواهد بود.
——————————————————————–
لیلا حسین نیا / شاعر و کارشناس ارشد ادبیات