این روزها وقت ما بیشتر از دنیای واقعی درگیر فضای مجازی شده است. شاید بهترین راه برای شناخت جوانان و دغدغههای آنها، سرزدن به فضای مجازی باشد، اما همیشه هم چنین نیست، کسانی هستند که چندان شهرتی در فضای مجازی ندارند، اما در دنیای واقعی داستان خواندنی و شنیدنی دارند.
آذر صبح، مهدی میرزایی: چند روزی است سبک و سنگین میکنم، دیده ها و شنیده هایم از روزمرگی های هم سن و سالانم را. فضای مجازی را زیر و رو می کنم تا از آخرین دغدغه های هم نسلانم با خبر شوم گویا برخی خوب می دانند چه پست هایی بیشترین “ترند” را برایشان رقم می زند، از خوشگذرانی ها و تصاویر آخرین خوراکی های سرو شده بگیر تا خرس ها و شکلات های ولنتاین که بعد هم چشم دوخته اند به فراوانی لایک هایشان در فضای مجازی تا کمی هم شده دل خود را آرام کنند.
اما اینها داستان همه جوانان نیست، داستان برخی در دنیای واقعی بی هیچ چشم داشت لایکی، به قدر کافی جذاب و خواندنی است، “امین آقا” یکی از همین جوانان است…
میزبان من را باید یا درحوزه علمیه ببینی یا زورخانه، بله امین فریادی را می گویم جوان ۲۷ ساله ای که قهرمان چندین رشته ورزشی است.
برایم باور پذیر نبود که می خواهم با کسی صحبت کنم که قهرمان مچ اندازی، کشتی، کاراته و بدن سازی هست. برای آشنایی بیشتر با این جوان ورزشکار به حوزه علمیه رفتم اما آنجا نتوانستم پیدایش کنم وقتی با او تماس گرفتم تا قرار ملاقات بگذارم پشت تلفن صدای یک جوان خوش مشربی بود که به یک استکان چای دعوتم کرد و گفت همدیگر را در زورخانه حضرت علی (ع) ببینیم و این مرا بیشتر به وجد آورد.
تو هوای سرد تبریز مسیر ۲۰ دقیقه ای به سمت زورخانه را سریع طی کردم و به یک کوچه بزرگی رسیدم وقتی از درب بیرونی وارد شدم یک درب کوچک دیگری رو دیدم که سمت راست من بود، هرکسی که وارد می شد باید سرش رو خم می کرد و داخل می شد، “به قول زورخانه ای ها اینجا یک گود مقدسه و به خاطر احترام و مرام پهلوانی باید سر رو خم کرد و داخل رفت” .
وقتی وارد شدم، وسط گود زورخانه یک جمع شلوغی دیده می شد، نزدیک تر که رفتم یک جوان با لباس مخصوصی که تنش بود مقابل فردی هم هیکل با او، دست در دست یکدیگر داده بودند و مچ اندازی می کردند.
رقابت داغ و هیجانی بود افرادی هم که دور این دو نفر حلقه زده بودند، با صدای امین … امین … تشویق می کردند.
در طول مسابقه او را با تمام روحانی هایی که می شناختم مقایسه کردم، چهار شانه تر از تمام آنها بود، ۲۷ ساله با ریش سیاه مرتب.
حین مسابقه شنیدم که می گفت: ” روزگار نباید مچ آدم رو بخوابونه و باید مچ سختی ها و فشارهای زمانه را خوابوند”.
بعد ازمسابقه با امین آقا سلام و احوال پرسی می کنم و من را به یک استکان چای داغ دعوت میکند و می گوید: ” تو این هوای سرد می چسبه “.
وقتی چای را آماده می کرد، می پرسم امین آقا قهرمان مچ اندازی استان که هستید، کشتی هم که می گیرید، کاراته هم کار کردید، زورخانه هم که میایید همه کار کردید کدامش از همه بهتره است ؟
آقای فریادی خامنه با یک سینی چای لب سوز پیش من می نشیند و میگوید: همه این رشته های ورزشی خوب هستند اما در هر رشته ای که کار کنی هدفت اگر سلامتی جسم، ارتقای روحیه و نشاط باشه خوب است اتفاقا من ورزش های عامه پسند و رشته هایی که جوان ها بیشتر به آنها گرایش دارند را دوست دارم چون بهتر می توانم با هم سن و سال های خودم ارتباط داشته باشم و با آن ها گفت وگو کنم.
از اومیپرسم با این که ۲۷ سالتونه اما داور ملی هم هستید، مسیر طولانی طی کردید؟ می گوید: بله و ادامه میدهد: داور رسمی مسابقات استانی و کشوری در رشته پاورلیفتینگ هستم و باید از خانواده ام به ویژه پدرم تشکر کنم که در این خصوص خیلی کمکم کرد پدر بنده جانباز هست و من تک پسر خانواده هستم با این که شهر ما خامنه در ۷۵ کیلومتری شهرستان تبریز قرار دارد، امکانات کافی برای ورزش های انفرادی مورد علاقه ام را نداشت اما با حمایت های خانواده به ویژه پدرم ۴ سال مداوم در رشته پرس سینه کار کردم و ۸ سال هم مربی باشگاه بدن سازی بودم.
میپرسم تحصیلاتتان در چه رشته ای است ؟ جواب میدهد: من فارغ التحصیل رشته حقوق دانشگاه هستم اما بعد از خدمت سربازی وارد حوزه علمیه شدم و الان در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر(عج) تبریز تحصیل خودم را ادامه می دهم ، کنجکاو میشوم بدانم از رشته تحصیلی حقوق ، چطور سر از حوزه علمیه درآورده است؟ می گوید: حضور در هیئت های مذهبی باعث شد به طلبگی و تبلیغ اسلام علاقمند و وارد حوزه بشوم.
از او میپرسم مردم وقتی شما رو در حال تمرین و مربی گری یا داوری رشته پاورلیفتینگ می بینند چه برخوردی دارند؟ پاسخ صاف وسرراستی میدهد، او اینگونه میگوید: خوب تعجب می کنند و باور نمی کنند برایشان جالب هست و سوال های متعددی می پرسند و می گویند مگه می شود یک طلبه در این رشته کار کند و منم در جوابشان می گویم بدن سازی رو قبل از اینکه طلبه بشم شروع کرده ام اما الان که طلبه هستم پشیمون نیستم و می بینم این رشته و رشته های عامه پسند و مردمی با توجه به طیف علاقه مندانی که دارد بهترین فرصت است که بتونم همزمان احکام اسلامی و معارف دینی را برای هم سن و سال های خودم و جوان ها بیان کنم و البته از وقتی با فعالین این رشته کار می کنم تاثیراتش را می بینم.
چای را مینوشم و میگویم: طلبگی شیرین تره یا ورزش قهرمانی ؟
او میگوید: از نظر من مهم این است که نگرش ما به ورزش چگونه و در چه سطحی باشد، ورزش یک بعد قهرمانی و بعد مهمتر دیگری به نام پهلوانی دارد تا زمانی که در مسابقات هستی و مدال کسب کنی، مسلما به عنوان ورزشکار تکریمت می کنند ولی این ها یک روزی تمام می شود اما من همیشه به عنوان یک طلبه ورزشکار سعی داشتم با ادب، رفتار، احترام و گفتار مناسب، اخلاق حسنه و پهلوان منشی را در ورزش ترویج بدم و همیشه دنبال این بودم که پهلوانی را به جای قهرمانی پروری محض جا بیاندازم چون اعتقاد دارم اخلاق و توجه به ارزش ها در ورزش کمرنگ شده است.
آقای فریادی ادامه می دهد: گاهی در باشگاه هایی که حضور پیدا می کنم سوالاتی درباره اخلاق و مسائل معنوی از من می پرسند که بنده در وسع خودم پاسخ می دهم و این نکته را لمس می کنم که باعث تغییرات مثبت در روحیه ورزشکاران جوان می شود.
از این طلبه جوان در ادامه میپرسم که برای آینده چه فکری دارد، او میگوید: ماه آینده در مسابقات کشوری به عنوان داور و سال آینده نیز در مسابقات جهانی به عنوان ورزشکار تمام تلاشم را برای کسب بهترین نتیجه معطوف خواهم کرد.
از او میخواهم جمله پایانی این گفتوگو را بدون پرسشی از من بیان کند، نفسی میکشد و با تواضع میگوید: از قدرتی که خداوند در بازو و تن آدمی قرار داده باید برای دست گیری از نیازمندان استفاده کرد و با این بازو “مچ دشمنان اسلام و این خاک را خواباند و کمر مشکلات را شکست”.