بازیگر بنام تبریزی و پیشکسوت سینمای ایران در گفتگویی اختصاصی از داستان زندگیاش گفت و ماجرای خفه کردن مجید مجیدی در تست بازیگری!
آذر صبح/ سمیه گلمحمدی؛ محمد امین ناجی معروف به رضا ناجی بازیگر سینما و تلویزیون پنجم دی ماه سال ۱۳۲۱ در خیابان طالقانی تبریز متولد شده، از کودکی به تئاتر علاقه داشت و در تئاترهای خیابانی مختلفی نقش بازی کرده بود.
وی که دارای گواهینامه پایه یک رانندگی و گواهینامه درجه یک مهارت فنی خودرو است ابتدا به شغل مکانیکی مشغول بود سپس به استخدام نیرو هوایی ارتش درآمد.
ناجی بازیگری را از سال ۱۳۴۱ خورشیدی آغاز کرده و با بازی در فیلمهای مجید مجیدی به شهرت رسیده است.
آذر صبح با این هنرمند نام آشنا گفت و گویی ترتیب داده که در ادامه می آید…
آقای ناجی به عنوان نخستین سوال چکیده ای از زندگی تان می توانید برای ما بگویید؟
از دوران نوجوانی در سن ۱۴ سالگی به سینما علاقهمند بودم، و هنر را عشق می دانستم، در تبریز زندگی میکردم و کار حرفه ای را هم با نمایشنامه غلام یحیی از سال ۱۳۴۲ آغاز کردم.
آن موقع سرباز بودم و در پادگان ارومیه نمایشنامه اجرا می کردم، پس از اتمام دوران سربازی به تبریز برگشتم اما نمایش در حال رکود بود و به خاطر علاقه ای که به تئاتر داشتم به تهران آمدم و ضمن اشتغال به کارهایی مانند آموزشگاه رانندگی و مکانیکی، همزمان به دنبال راهی برای ورود به عرصه بازیگری شدم.
در اوقات بیکاری به دنبال استودیوها و لوکیشن فیلمفارسی ها بودم اما پس از مدتی دیدم این خواسته من نیست و من کارهای کوچک را دوست ندارم به همین خاطر نزد استاد عباس جوانمرد دوره بازیگری را پشت سر گذاشتم.
چگونه وارد عرصه هنرهای نمایشی شدید؟
در آن سال ها حین اشتغال در آموزشگاه رانندگی، به صورت اتفاقی با یکی از افسران ارشد نیروی هوایی آشنا شدم، وی پیشنهاد کرد در نیروی هوایی استخدام شوم.
برایش توضیح دادم که به خاطر هنر به تهران آمدم و ورود به ارتش مانع از رسیدن من به اهدافم خواهد بود، پس از کش و قوس های فراوان، وی بنده را به عنوان استاد تئاتر به نیروی هوایی معرفی کرده و پس از استخدام، در این مجموعه گروه نمایشی تشکیل داده و شروع به کار کردم.
ماجرای حضور در کارهای مجید مجیدی چه بود؟
سال ۷۵ آقای مجید مجیدی دنبال یک بازیگر برای فیلم بچه های آسمان بود، ایشان از ۲۵۰۰ نفر در سراسر کشور تست گرفته و هنوز به نقش مورد نظر خود نرسیده بود، وقتی برای تست بازیگری در تبریز حضور یافتند، از بین حدود ۶۰ نفر این افتخار نصیب من شد.
از روز تست بازیگری برایمان بگویید. شنیده ایم که در آن روز اتفاقات جالبی رخ داد!
تست بازیگری در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول ۱۰ نفر انتخاب شدند و در مرحله دوم،یک نفر را از بین آن نفرات انتخاب می کردند، روز موعد که فرا رسید، نفر اول یک ساعت طول کشید تا از اتاق بیرون بیاید… پس از یک ساعت نفر بعدی رفت و به ترتیب نفرات سوم و چهارم. من نفر پنجم بودم که برای تست بازیگری وارد اتاق می شد.
پس از ورود به اتاق تست آقای مجیدی از من پنج بازی در بازی خواست… مثلا به من گفت شما یک شهرستانی هستید که برای کار به تهران آمدید و صاحبش به شما اعتماد کرده و مکان استراحت داده در همین حین در یکی از شب ها دو نفر وارد کارخانه شده و دست و پایتان را می بند و شما را کتک می زنند، فردا صبح صاحب کارخانه می اید و همه چیز را مشاهده می کند و به تو شک می کند و شما راهی دادگاه می شوید! در مقابل قاضی چه حرفی می زنید؟
گفتم: آقای مجیدی شما را به جای قاضی حساب می کنم و می گویم آقای قاضی این دستای بی نوای یک کارگری است که برای کسب روزی حلال و تامین معاش فرزندانش مسغول فعالیت است، آیا می تواند به این کارگر شک کرد؟!
خلاصه پس از چند بازی پی در پی نوبت به موضوعی رسید که آقای مجیدی را با حیرت مواجه کرد! او به من گفت فکر کن تو یک برادر داشتی و یک نفر از بچه محله هایتان او را کشته، بعد از ۳ سا ل با قاتل روبه رو می شوی. عکس العملت در این حین چیست؟
گفتم من شما را به جای قاتل حساب می کنم، در نقش فرو رفتم… ناگهان برخواستم و با جدیت گلوی آقای مجیدی گرفتم و فشار دادم… در حالیکه آقای مجیدی شوکه شده بود با صدایی ضعیفی گفت: آقای ناجی اشتباه گرفتی برادر، من قاتل نیستم!
بعد از اینکه به خود آمدم از ایشان عذرخواهی کردم و ماجرا به خیر و خوشی تمام شد!
یک هفته بعد از آن روز، تلفن منزل ما به صدا در آمد… پشت خط آقای دستیار کارگردان بود که گفت من برای بازی در فیلم آقای مجیدی انتخاب شدم… درحالیکه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم، عازم تهران شده و در حضور آقای مجدیی اولین قراردادم را امضا کردم.
در خصوص جایزه هایتان هم بگویید؟
مجموعا در ۷۵ فیلم سینمایی بازی کردم و چهار جایزه بین المللی و چندین جایزه داخلی کسب کردم.
در سال ۱۳۸۶ به خاطر فیلم “آواز گنجشک ها” خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین را گرفتم. از این نظر اولین بازیگر ایرانی هستم که موفق به کسب یک جایزه معتبر جهانی در عرصه بازیگری شده است.
پس از آن هم سه جایزه جهانی دیگر هم گرفتم.
از جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار گرفتم و برای فیلم باران در سال ۷۹ هم کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین در جشنواره نوزدهم بودم.
ظاهرا جوایز شما به مذاق برخی خوش نیامده بود؟!
متاسفانه جوایزم به مذاق برخی همکاران خوش نیامده بود… با وجود اینکه چندین جایزه بین المللی در عرصه بازیگری داشتم، اما به خاطر شهرستانی بودنم در محافل هنری تحویلم نمی گرفتند و مرا “نابازیگر” خطاب میکردند، آن ایام خیلی برایم سخت گذشت.
ناملایمتی ها و نامهربانی ها به حدی بود که پس از دریافت چهار جایزه جهانی، به مدت ۱۵ ماه بیکار شدم و برای هیچ فیلمی دعوت به همکاری نشدم.
قصد داشتم عرصه هنر را راه کرده و به خرید و فروش ضایعات مشغول شوم تا معاش روزانه ام را تامین کنم که با مساعدت برخی از مسئولان فرهنگی وقت، از این کار منصرف شدم.
در یکی از مراسمات، استاد علی نصیریان که فیلم های بنده را دیده بودند به تعریف از بازی هایم پرداخت و تاکید کرد که رضا ناجی یک بازیگر هنرمند تمام عیار است و استفاده از عنوان نابازیگر برای او بی انصافی است.
رفته رفته و با گذشت زمان، حسادت ها و ناملایمتی ها کمتر شد و دیگر شاهد بی اعتنایی همکاران نیستم.
وضعیت سینمای ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
حال سینمای ما خوب نیست، بسیاری از هنرمندان ما بیکار هستند و حتی برخی از بزرگان، به سختی امرار معاش می کنند.
در محافل خصوصی هنری حال و روز برخی هنرمندان را که می شنویم، دلمان می گیرد. متاسفانه حمایتی در کار نیست و این عزیزان هم به دلیل حفظ حرمت و کرامت انسانی خود، هرگز لب به اعتراض و بیان مشکلات نمی پردازند.
آیا شما هم اعتقاد دارید سینمای ایران اسیر باندهای مافیایی است؟!
فقط این را می توانم بگویم که سالانه میلیاردها تومان برای ساخت آثار هزینه شده و فیلم های ساخته شده هم فروش های آنچنانی می کنند اما از این ارقام برای عوامل رقم چندانی نمی رسد و معلوم نیست پول سینمای ایران در کجا هزینه می شود!
۷۵ فیلم سینمایی کار کرده و برای نقش های مختلف، جوایز داخلی و بین المللی کسب کرده اید. آیا کاراکتری بوده که آرزو داشتید نقش آن را به شما می دادند؟
البته! دو شخصیت را خیلی دوست داشتم که بازی کنم، یکی استاد شهریار و دیگری مولانا که صد حیف نشد نقش هیچکدام را بازی کنم. برای بازی در نقش استاد شهریار بنده را انتخاب کرده بودند که در آخرین لحظه به شخص دیگری واگذار شد… نقش مولانا را هم شرایط اجازه نداد در ترکیه حاضر شوم.
برنامه تان برای آینده چیست؟
فردایم را نمی توانم پیش بینی کنم، امیدوارم کارهایم برای سینمای ایران ماندگار باشد.
و سخن آخر؟
هنر هفتم در ایران نیازمند حمایت است… متاسفانه حمایتی در این حوزه وجود ندارد و بسیاری از هنرمندان برجسته کشور با کوله باری از تجربه و دانش کنار گود مانده اند که امیدواریم سیستم جامعی برای حمایت از این قشر طراحی شود.