به گزارش آذر صبح، هنوز هم تصویر ایراندخت، دختر آخرین شاه قاجار ایران به بهانههای مختلف با عکس نوشته معشوقه شهریار در شبکههای مجازی منتشر میشود، اما این زن «ثریا» نیست و چند نفر از تاریخ پژوهان نیز این تصویر را منتسب به «ایراندخت» میدانند، شاید زندگی عشقی پزشکی که شاعر شد، جذابتر از سرگذشت دختر احمد […]
به گزارش آذر صبح، هنوز هم تصویر ایراندخت، دختر آخرین شاه قاجار ایران به بهانههای مختلف با عکس نوشته معشوقه شهریار در شبکههای مجازی منتشر میشود، اما این زن «ثریا» نیست و چند نفر از تاریخ پژوهان نیز این تصویر را منتسب به «ایراندخت» میدانند، شاید زندگی عشقی پزشکی که شاعر شد، جذابتر از سرگذشت دختر احمد شاه باشد. بشیر فرهخت، دوست استاد شهریار و شاعر، در مورد عشق «شهریار» به «ثریا» میگوید: از ماجرای عشق او همینقدر بگویم که آن دختر قسمت شهریار نشد و پدرش او را به همسری یک ستوان ارتش درآورد که بعدها سرهنگ شد. اما آن دو بعداً هم دو بار همدیگر را دیدند.
آخرین دیدار شهریار با ثریا در خیابان چراغ گاز تهران وی میگوید: روزی شهریار برای قدم زدن به خیابان چراغ گاز تهران میرود و حین قدم زدن، چشمش به زن سفید پوش قد بلندی میافتد، آن زن که ثریا بود به شهریار نزدیک میشود و شهریار در ابتدا او را نمیشناسد. دوست استاد شهریار ادامه میدهد: ثریا میگوید من همان کسی هستم که تو را خانه خراب کردم، چطور من را نشناختی، شهریار از بیخوابی چند روزهاش به او میگوید و ثریا هم در پاسخ شهریار بیان میکند که به او الهام شده است که شهریار در تهران حضور دارد. وی میافزاید: ثریا از شهریار میخواهد حالا که هر دو تنها هستند و سرهنگ (شوهر ثریا) هم دستش از این دنیا کوتاه است، اجازه بدهد تا سالهای پایانی عمر را در کنار هم سپری کنند، اما شهریار نمیپذیرد و به او میگوید برای همیشه برود و شعر «آخرین دیدار» را همانجا میسراید که با بیت «چو به گوش خود شنیدم که غراب غم همی گفت تو برو به سویی او رود دگر به سویی» شروع میشود.
این شاعر و نویسنده در ادامه برخی مصرعهایی از اشعار شهریار در وصف ثریا را میخواند و میگوید: شهریار او را پری خطاب میکرد و این عنوان را در چند جا از دیوان اشعارش هم میبینید. «مژه سو زن و رفو کن نخش ز تار مویی به پارههای قلبم بزن ای پری رفویی» یا «نبودی تماشا کنی ای پری که چون پنجه کردم به شیر نری» اولین دیدار با ثریا در روز «۱۳ بدر» به زندانی شدن شهریار در زندان قصر انجامید
او با اشاره به فلسفه شعر معروف «۱۳ بدر» شهریار بیان میکند: قبل از دیدار دوم و آخر، شهریار، ثریا را برای اولین بار پس از ازدواجش در میگون تهران در روز ۱۳ بدر و بچه به بغل میبیند، میگفت در ابتدا فکر کردم که خواب میبینم، اما چشمانم را که باز و بسته کردم، دیدم او ثریا است، او هم من را دید. وی ادامه میدهد: تعداد زیادی از نظامیان همسر ثریا را در میگون همراهی میکردند و سرهنگ وقتی متوجه حضور شهریار در آنجا میشود، در ابتدا چند کشیده محکم به صورت ثریا میزند و سپس همراهان دو طرف به جان هم میافتند و این حادثه منجر به مصدوم شدن تعداد زیادی و زندانی شدن شهریار در زندان قصر میشود و شعر «۱۳ بدر» در چنین روزی سروده شده است. فرهخت در پایان با اشاره به تفاوت داستان آشنایی شهریار و ثریا در فیلمی که به نام شهریار و به کارگردانی «کمال تبریزی» به روی صحنه رفت، میگوید: بهتر بود قبل از ساخت این فیلم تحقیق بیشتری در خصوص زندگی شهریار انجام میشد، فرزندان استاد به این فیلم اعتراض کردند، اما نتیجهای حاصل نشد. / ایسنا