خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم ، در چشم بههمزدنی از راه رسید تا آینهوار ، تمام سهم بلاتکلیفی مان در تسلسل ۳۶۵ شب و روز گذشته را به رخمان بکشد…
هی تو ،
ای رفیق!
تو ، اگر چه تنها ،
اما ؛
همچون آینهای.
هر که آینه را بشکند ؛
تصویر خود را شکسته است ؛
از سنگها مهراس
و تا همیشه
آینه بمان!
خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم ، در چشم بههمزدنی از راه رسید تا آینهوار ، تمام سهم بلاتکلیفی مان در تسلسل ۳۶۵ شب و روز گذشته را به رخمان بکشد و ما در آغاز روزی که به نام ما شروع میشود ، مرثیههای سال را یکجا تلاوت عیدانه کنیم و در انتها ،با مشتی حرفهای قلمبه ، سلمبهی از ما بهتران که در جشن تکلیف ما ایراد مى کنند ، به انتهای شب تنهاییمان برسیم و در پستوی آرزوهای حداقلی خود به چلهنشینی هزار باره حسرتها بنشینیم ، شاید ، وقتی دیگر ، کسی بر شانهمان بزند و ما را از خوابهای کابوسی که سالهاست می بینیم بیدارمان کند، شاید!
آری دوباره ۱۷ مرداد شد ، روزی که اگر چه به یاد شهید صارمی «روز خبرنگار» نام گرفته ؛ اما عیدانه ای است شیرین و تلخ برای کسانی که قلم را به مثابه توتم و امانتی الهی که خدایش بر آن قسم یاد و شرافت و حرمتش را توصیه کرده است ، بر سینه میفشارند وبا زبان گویایش دردها و رنجهای این جهانی را واگویه میکنند و نقاب از چهرهی کریه پلشتیها ، کجیها ، نا هنجاریها و بسیار نابهجاهای بهجاشده بر میاندازند تا خلق بدانند و بفهمند آنچه را که هست و گفته نمیشود.
این روز شیرین است از آن جهت که پاکبازان واقعی عرصه خبر و قلم به جهت سوگند و عهدی که با مردم دارند همواره در پیگیری مطالبات حقه جامعه و نقد نابسامانیها قلمفرسایی میکنند و در این گذر ، طعم گس انواع تحدیدها و تهدیدها را در کام خود می چشند ؛ اما از میثاق خود با قلم و مردم عدول نمی کنند و تلخ از آن رو که برخی نامحرمان و نااهلان سود جو با نفوذ در این عرصه خطیر ، کار خبر و خبرنگاری را دست آویزی برای رسیدن به مطامع شخصی خود قرار داده و به جای عمل به رسالت واقعی و بیان آلام و دردهای ناگفته ، تریبون صاحبان زر و زور شدهاند.
و چه دردآور است آنگاه که قلم برداری برای اصلاح و بی یاور باشی در میدان مبارزه با بیعدالتی و جور ؛ دردآورتر اینکه آماج طعنهها و سرزنش جغدان شب پرستی قرار بگیری که شب را بیروز میخواهند تا روزیشان مدام میسر باشد ؛ حتی به قیمت مرگ اصول ، حق و ارزشها.
روز خبرنگار است و شاید بسیاری از ما به این بهانه جشن افتخار بگیریم و لوحی و تحفهای نصیبمان شود ؛ اما قدر مسلم ، خبرنگار به عنوان مبارز عرصه خطیر روشنگری ، مسوولیتی فراتر دارد.
با تمام این احوال ، این روز غمانگیزترین روز است برای من ، اگر چه انگار روزی است به نام من ؛ روزی همچون همه روزهای عافیت طلبی برای کسانی که مرکب مراد خویش در منجلاب نخوت می رانند ، غافل از رنجهای این جهانی و زنگار گرفتگی حقیقت.
روزی مثل تمامی روزهای نفسگیر بیهمزبانی و تنهایی یاران من که هر چه فریاد در گلو داریم ، بر سر ناعدالتیها و نابرابریها فرو میریزیم ، بی هیچ پاسخی. ما جمع یاران فریادهایمان فهمیده نمیشود ، حتی اگر سالها گلو چاک کنیم.
نبض زمان هیچ گاه با تک ضربههای هشدار ما نچرخیده است ؛ بر عکس ، درِ حوادث و تحدیدها و تهدیدها بر پاشنهی آشیل ما چرخیده و ما شدهایم متهمی که ثابت کردن جرممان آن هم با چند واژه ساده و نخنما کار چندان سختی نیست.
همیشه بازیچه بودهایم ما جمع یاران ، بی هیچ تعارفی ، بازیچهی خود ، تو ، او ، آنها ، احساس ، زمان ، ابناء بشر حوادث ، غوغا سالاران و بسیار چیزها و کسان دیگر، بی هیچ آتیهای.
هیچ گاه اهل معامله نبودهایم و نحواهیم بود. در رنجیم ، اما به این رنج کشیدن میبالیم ؛ چون ، ققنوسوار میسوزیم و از نو زاده میشویم برای نور پاشیدن در تاریکخانهها ، تا تجلی حقیقت در قاب چشمها بنشیند.
مدام شعار حمایت شنیدهایم بی هیچ حمایتی ، در جدول ضرب زندگیمان ، ضربآهنگ تشویش بوده و نگرانی (حتی هم اینک که مى نویسم)، بسیار شنیدهایم که حاصل جمع آن چیزهایی هستیم که با پیشوند یا پسوند «حقیقت» آغاز و پایان میگیرند ؛ اما همواره تقسیم شدهایم به تکههای نصفه نیمهای از سفال شکسته و کهنهی حقیقت ؛ ما خبرنگاران جمعی هستیم که همیشه منها شدهایم.
ما جمع یاران ، هیچ کداممان نامحرم حریم نیستیم. مدام نق میزنیم؛ اما این نقزدنها بر خلاف وهم برخی، شکستن و زیر پا نهادن خطوط قرمز نیست ، فاش میگویم ؛ همه یاران این حلقه به نام همین ملک زندهاند!
هی رفیق! روزت مبارک!
———————————–
احد نقش شور (سپهر)