اگر بخواهیم زمانی که نمایش “پاشا” روایت میکند را با زمانی که در آن زندگی میکنیم مقایسه کنیم، انگار چندان چیزی تغییر نکرده، “پاشا” روایتگر حال زمانه ماست.
سعید احمدزاده، داستان نمایش «پاشا» بیشتر از آنکه درباره «زینب پاشا» شخصیت تاریخی شهر تبریز باشد، درباره مرد هنرمندی است به نام شوکت! در برخورد اول، انتخاب نام شوکت که هم برای زنان به کار میرود و هم برای مردان، بسیار زیرکانه است، همچنان که انتخاب عنوان “پاشا” برای نمایش چنین است.
البته که نویسنده با یک تیر چند نشان میزند، جنبه تاریخی داستان را باید بیشتر مد نظر قرار داد. هرچند از نظر تاریخی، داستانی که روایت میشود چندان واقعیت ندارد؛ اما نگاهی دارد به زمانی که جماعتی زیر سایهی همایونی شاه قرار دارند و گندمها را در خانههایشان احتکار میکنند و ملتی که گرسنه سر به بالش میگذارند؛ در این اوضاع و احوال زنی بنام زینب برخواسته و با گروهی که تشکیل داده به عیاری می پردازد و…
در این داستان ما زینب پاشا را بهتر نخواهیم شناخت، اما در قسمتی از داستان که به انتخاب عنوان مرتبط است، تمام زنهای گروه زینب، خود را زینب پاشا مینامند. هر کسی میتواند زینب پاشا باشد. حتی شخصیت شوکت که برای جاسوسی به میان دار و دستهی زینب فرستاده شده است!
اما جنبه دیگر و نکته ظریف و قابل توجه داستان (و شاید دغدغه مهم ولی پنهان نویسنده) وضعیت هنر و هنرمند است، هنرمندی که در حقیقت کار دارد و نمایش اجرا میکند، اما پول ندارد! وضعیتی شبیه به وضعیت هنرمند تبریزی و حتی هنرمند ایرانی!
هنرمندی که همیشه خدا جیبش خالی است و همیشه خدا هم لقب مطرب را به او میدهند!
روابط خانوادگی شوکت جنبه دیگری از داستان است. پدری پیر و مذهبی که با کار پسر مخالف است و به تحقیر او میپردازد. پسر نیز او را عامل مرگ مادر میداند. مادری که تنها حامی او بوده و به تشویق او میپرداخته است.
جنبه سیاسی داستان و روابط بین سیاسیون و نفوذ بیگانگان در امورات مهم ایران نیز نباید نادیده گرفته شود. مشاور ولیعهد ایران که زیر دست روسیه است و ژنرال روسیه که با او به معاملات تجاری میپردازد. اختلاسها و احتکارها و رشوه گرفتنها…
فرهنگ جامعه مردسالار، مساله حجاب و اینکه در پشت چادر و نقاب هرکسی میتواند هر کاری بکند، و با تغییر نام میتوانی حرام را حلال کرد و…
بازی بازیگران فوقالعاده است! به ویژه بازی محمدرضا قنبری که نقش فراش را بازی می کند و علی عباسپور که در نقش شوکت، نقش زن ومرد را بینقص اجرا میکند. آهنگها که در هماهنگی کامل با شعرها ساخته شده، نمایشهای موزیکال را در ذهن تداعی میکند، و کارگردانی تکتک صحنهها با دقت انجام شده است. گرچه صحنه تیر خوردن ماهشرف و شوکت کمی مصنوعی به نظر میرسد.
داستان در عین حال که در قسمت هایی موزیکال است و طنز دارد، در عین حال داستانی تراژیک نیز هست. صحنههایی وجود دارند که غم انگیزند، همچون اعدام شوکت، گلوله خوردن شوکت و ماه شرف و مشکلات خانوادگی شوکت، اما آدمی محزون نمیشود. و در همان صحنهها هم میتواند بخندد! شاید قصد کارگردان و نویسنده این بوده که غم انگیزترین اتفاقات را هم به سُخره بگیرند!
صحنهای که کلاس آموزشی برای شوکت گذاشته میشود تا مانند زنها رفتار کند، اضافی به نظر میرسد. هر چند انتخاب نام چنگیز برای آموزش قر دادن به شوکت نیز طنز جالبی داشت.
ماجرای عشق شوکت به ماهشرف چندان خوب پردازش نشده است و نقش زینب پاشا میتوانست زنی قویتر و محکمتر باشد. زینب پاشا بیشتر زنی مظلوم به نظر میرسد.
اما اگر بخواهیم زمانی که نمایش روایت میکند را با زمانی که در آن زندگی میکنیم مقایسه کنیم، انگار چندان چیزی تغییر نکرده! همچنان نفوذ بیگانه در ایران مشهود است و همچنان ملت ما نظر باز هستند و زنهای ما کمتر شبیه زینب پاشا هستند؛ حتی اغلب آنها کم سوادتر و سطحیترند…
در مجموع «پاشا» کاری استثنایی است که میتوان به آن از هر زاویهای نگاه کرد.
شاید کمتر تئاتری در تبریز همچون پاشا باشد.
تماشای پاشا فرصت مغتنمیست برای لذت بردن، فکر کردن و فهمیدن.