بر اساس معیارهای جهانی سن بالای ۸۰ سال سالمند محسوب شده که این عدد خلاف نظرات جوانان کشورمان است؛ چرا که به طور کلی آنها ۵۰ یا ۶۰ سال را سن سالمندی تصور میکنند. به راستی چرا در کشورمان امید به زندگی به کاهش یافته است؟ چرا جوانان احساس پیری می کنند؟ آیا وقت آن نشده تا برای کاهش این پیری درون جامعهای کاری کرد؟
به گزارش آذر صبح، روزنامه ابتکار نوشت: «جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، پاتال، فرتوت و ناتوان. همه این واژهها یک منظور را میرسانند: گذر ایام و از دست رفتن برخی از تواناییهای انسانی. در حکایتی آمده است در جوانی، زمان و انرژی کافی وجود دارد اما پولی برای لذت بردن از زندگی نیست. در میانسالی پول کافی و انرژی لازم را خواهی داشت اما آن قدر مشغول کار هستی که زمان لذت بردن از زندگی را نخواهی داشت. در سالمندی نیز پول و زمان خواهی داشت اما دیگر توانایی و انرژی نداری. این است حکایت زندگی چندین و چندساله بشریت. در گزارش امروز مصادف با هفته سالمند نظر چند جوان را درباره سالمندی جویا شدیم.
پیر یعنی مردم ایران
رامین متولد سال ۱۳۶۴ است. او به تازگی ازدواج کرده. او مردم ایران را پیر میداند یا به تعبیر خود «پیر یعنی مردم ایران». رامین به «ابتکار» میگوید: «پیری یعنی بیحوصلگی، ناامیدی و ناشادابی. به عقیده من سن یک اتفاق بیولوژیک است. آن چیزی که من در فضای شهر خود میبینم این است که در قشر جوان جامعه نیز پیری حس میشود. به این معنی که احساس مردم ایران پیر شده است.»
رامین ادامه میدهد: «آخر خط رسیدن فقط به آخر خط رسیدنِ زیستن در دنیا نیست. نزدیکی به مرگ جسمانی، پیری نیست. پیری یعنی ندانی برای چه نفس میکشی. روحت نداند مسیر کمال از کدام طرف است. پیری یعنی باشی که فقط باشی. حتما بودن به تنهایی مسئله نیست. پیر نبودن یعنی لبخندی که باورت به تو میآموزد.»
نمیتوانم فلاکت خودم را ببینم
آناهیتا، دختر ۲۳ سالهای است که در حال حاضر تنها دغدغه خود را دوران دانشگاهش میداند. او در رابطه با سالمند میگوید: «خیلی خلاصه بخوام بگم، سالمندی دوران سختی است. این همه باید تلاش کنیم در زندگی و در نهایت خیلی از فرزندان، مادران و پدران خودشان را به خانه سالمندان میبرند. به نظر من بهتر است در طول زندگی آدم پول کافی را ذخیره کند تا در پیری برای خود پرستار بگیرد و از فرزندانش انتظار نداشته باشد. به عقیده من این که انتظار داشته باشیم فرزندان از والدین نگهداری کنند کمی خودخواهانه است!»
او میگوید اصلا دوست ندارد که وارد دوره سالمندی شود و برای خود آرزوی مرگ پیش از رسیدن به آن دوران را میکند. آناهیتا دلیل این آرزوی عجیب خود را این گونه شرح میدهد: «تصویری که از سالمند در کشورمان وجود دارد، بسیار وحشتناک است. من نمیخواهم به آن دوران برسم چون به فلاکت و ناتوانی رسیدن خودم را نمیتوانم ببینم.»
علاقهای ندارد به این دوران فکر کند
فرشاد، ۳۲ ساله و ساکن کرج است. او سالمندی را بدترین دوران زندگی میداند؛ دورانی که در آن فرقی میان سالمندی روحی و روانی و سالمندی جسمی وجود ندارد. فرشاد میگوید: «واقعا نمیشود گفت از چه سنی دچار سالمندی خواهم شد. این کاملا به شرایط زندگی بستگی دارد. به این معنی که به هر حال سالمندی نتیجه برخی عوامل است که وقتی کنار هم قرار میگیرند، فرد دچار سالمندی میشود. حالا ممکن است این عوامل در سن ۴۰ سالگی کنار هم جمع شوند یا در ۶۰ سالگی.»
فرشاد میگوید علاقهای ندارد به این دوران فکر کند؛ چرا که در آینده به آن خواهد رسید و عجلهای هم برای رسیدن به آن ندارد.
سالمندی من هیجانانگیز است
احلام، دانشجوی رشته کامپیوتر و اهل تهران است. او سالمندی را هیجانانگیز میداند. شخصی که کوهی از تجربه شده است و میتواند به دیگران مشاوره بدهد. او میگوید: «به عقیده من سالمندی دو وجه دارد. یعنی هم زمینههای روحی خواهد داشت و هم جسمی! سالمندی جسمی از هر سنی میتواند شروع شود. شخصی که در جوانی ورزش نکرده باشد و تغذیه مناسبی نداشته باشد، به عقیده من چندی نمیگذرد که دچار سالمندی جسمی میشود. حال این که سن سالمندی به نظر من از ۵۰ سال بیشتر مشهود است.»
او در ارتباط با سالمندی روحی میگوید: «سالمندی روحی بستگی به اوضاع کشورها دارد. اوضاع اجتماعی و اقتصادی یک کشور میتواند وضعیت روحی افراد را مشخص کند. شاید باورتان نشود که دوستان ۳۰ ساله من فکر میکنند که ۵۰ سال سن دارند!»
احلام ادامه میدهد: «پیری خودم را هیجانانگیز میبینم. این که ۶۰ سال سن دارم و کوهی از تجربه شدهام و میتوانم به فرزندانم مشاوره بدهم. شاید این حس برای من هم اکنون جذاب باشد و در آینده اتفاق دیگری رخ دهد اما دوست دارم این گونه نگاه کنم به سالمندی خودم.»
احلام ۲۵ سال سن دارد و فکر میکند که در آینده مادربزرگ مهربانی میشود.
یک فرد بیمار سالخورده نیست
سارا، دختری ۳۲ ساله و ساکن تهران است. او میگویند یک فرد سالمند با یک فرد ناتوان فرق میکند. سارا ادامه میدهد: «شخصی را میشناسم که در جوانی احساس ناتوانی میکند. در مقابل افرادی هستند که واقعا سالمند هستند و پیر محسوب نمیشوند. سالمندان عموما افراد ۵۰ یا ۶۰ ساله هستند.»
به نظر سارا سالمندان دچار کهولت سن هستند یا دچار بیماریهای هم چون آلزایمر و بیماریهای اینچنینی. او میگوید به صرف بیمار بودن نمیتوان آدمها را سالمند دانست.
پیری اگر رویی جوان داری / زخمی عمیق و ناگهان داری
جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، پاتال، فرتوت و ناتوان؛ همه اینها تنها یک واژه هستند برای دوره پایانی زندگی. حال این که میتوان این دوره را نیز به خوبی و شادابی سایر دورههای زندگی پشت سر گذاشت. بر اساس اطلاعات موجود جمعیت سالمند جهان در سال ۲۰۵۰ به دو میلیارد نفر خواهد رسید. گفتنی است بر اساس معیارهای جهانی سن بالای ۸۰ سال سالمند محسوب شده که این عدد خلاف نظرات جوانان کشورمان است؛ چرا که به طور کلی آنها ۵۰ یا ۶۰ سال را سن سالمندی تصور میکنند. به راستی چرا در کشورمان امید به زندگی به کاهش یافته است؟ چرا جوانان احساس پیری می کنند؟ آیا وقت آن نشده تا برای کاهش این پیری درون جامعهای کاری کرد؟ آیا تنها تولید مثل پاسخ به جمعیت پیر کشور است و از افرادی که هم اکنون در جامعه زندگی میکنند، میتوان به سادگی چشمپوشی کرد؟»