تراکتورسازی تیمی است که هوادارانش را افرادی تشکیل می دهند که برایشان حد وسطی وجود ندارد آنها صدرصد عاشق تیم شان هستند و هیچ عاملی نمی تواند عشق آنها را ذره ای کمرنگ کند، در این مورد با قاطعیت می توان گفت که یا کسی طرفدار تراکتور نیست و یا اگر که هست دیوانه وار عاشق این تیم است.
سعید عبدی- به گزارش آذر صبح، پس از شکست تلخ تراکتورسازی مقابل پیکان که با اشتباهات عجیب بازیکنان جوان این تیم همراه بود، مشغول گشت زنی در گروه های فوتبالی شهر تبریز بودم که یک جمله جالب توجهم را به خود جلب کرد؛ هواداری که مشخص بود به شدت از اوضاع تیمش کلافه است اما همچنان عاشقانه تراکتور را دوست دارد در یکی از این گروه ها نوشته بود: “تراختورا طرفدار اولماخ یامان چتیندی آدامی قوجالدیر الله شاهدی…” جمله ای که این هوادار در این گروه نوشته بود مرا به فکر فرو برد! جمله، جمله کوتاهی بود اما هزاران هزار پیام در خود جای داده بود، پیام هایی که هر یک ساعت ها نیاز به تامل دارند. تراکتورسازی اینک در شرایطی است که واقعا طرفداری از آن کار دشواری است و این هوادار الحق که جمله ای به جا گفته است. به این جمله نباید نگاهی گذرا کرده و رد شویم و آن را به حساب دل نوشته ای احساسی از شکست تیم بگذاریم چرا که جمله یاد شده حرف دل میلیون ها هواداری است که با تراکتور زندگی می کنند.
تراکتورسازی فصلی دشوار را آغاز کرد و از همان ابتدا گوش هواداران به قدر کافی پر شده بود از جملاتی که هدف از گفتن شان پایین آوردن سطح توقعات بود. هواداران تراکتورسازی که سال های سال بود عادت به دیدن تیم شان در رده های بالایی جدول داشتند، در لیگ هفدهم به حضور تیم شان در میانه های جدول رده بندی نیز قانع بودند چرا که آنها یک عاشق واقعی بودند عاشقانی که معشوقه شان آن گونه که باید پاسخ عشق شان را نداد. این عاشقان اما درس عاشقی را خوب آموخته اند و ناز و عشوه های گاه و بیگاه معشوقه شان اندکی از عشق شان نمی کاهد که هیچ بلکه آتش عشق شان را نیز شعله ورتر می کند. روزهایی که بازیکنان جوان تراکتورسازی با اشتباهات مرگبار خود دودمان تیم را به باد می دهند این هواداران هستند که علی رغم حرص و ناراحتی درونی شان و فقط برای ایجاد آرامش در تیم شان در بازی بعدی اقدام به تشویق کردن همان بازیکنانی می کنند که اشتباه مرگبارش تیم را بازنده میدان کرده بود. آنها در توجیه این کار خود شرایط تیم شان را پیش کشیده و ابراز امیدواری می کنند که در نیم فصل دوم با خرید چند بازیکن طراز اول اوضاع بهتر خواهد شد پس بهتر است در این روزهای سخت پشت تیم را خالی نکنند.
بی شک داشتن چنین هواداری یک نعمت بزرگ است که متاسفانه به هیچ عنوان قدر آن دانسته نمی شود. وارد زیر ساخت ها نمی شویم چرا که تکرار مکرراتی بیش نیست. می خواهیم از آقایانی صحبت کنیم که پیراهن مقدس تراکتور را به تن کرده و وارد زمین می شوند و چه ببرند و چه ببازند در پایان بازی تشویق می شوند. می خواهیم از کاپیتانی بنویسیم که در این شرایط دشوار که حتی سرمربی تیم برای بستن لیست هجده نفره نیز با کمبود بازیکن مواجه می شود دست به چاقو (شما بخوانید قمه) شده و از خجالت هم تیمی جوانش در می آید! خیلی راحت این کار را شوخی می داند اما همه دانیم که این شوخی نیست این یک فاجعه است، فاجعه ای به قیمت از دست دادن مهدی کیانی به مدت دو ماه! تراکتوری که به حد کافی با کمبود بازیکن مواجه است و علاوه بر نداشتن مهره کافی چندین و چند مصدوم نیز دارد اینک باید دو ماه بدون کاپیتانی بازی کند که بی اغراق نصف بار تیم رو دوش وی بود اما کاری کرد که این بار بی دوش بماند! در این شرایط نمی دانیم که از هوادار تیم چه انتظاری داشته باشیم، از فرهنگ هواداری برایش صحبت کنیم و بگوییم که تحت هیچ شرایطی نباید فرهنگ و اخلاق را ببازد؟ یا از حمایت همه جانبه در بدترین شرایط برایش صحبت کنیم؟ آیا او از ما نخواهد پرسید که در این شرایط سخت که کاپیتان تیمم دست به چنین کار بیهوده ای زده و دو ماه محرومیت را به جان می خرد چه انتظاری از منِ هوادار داری؟ و اینجاست که پاسخی برای سوال وی نخواهیم داشت جز اینکه بگوییم آری تو راست می گویی: ” تراختورا طرفدار اولماخ یامان چتیندی آدامی قوجالدیر الله شاهدی…”
از کجای دل این هوادار بنویسیم که همه جایش خون است؟! از مصدومیت عشوری بنویسیم که هر بار مصاحبه کرده، گفته است که یک ماه دیگر مصدومیتش بهبود خواهد یافت و خدا می داند که این یک ماه دقیقا از کی شروع شده و کی به پایان خواهد رسید؟ چرا کسی نیست که صادقانه و مردانه روبروی این هوادار ایستاده و بگوید: “هواداری که در شرایط سخت پشتت پنهان می شویم و تو را سرمایه خود می دانیم، آگاه باش که بازیکن تیمت بار دیگر عمل جراحی انجام داده و چند ماهی قرار است دور از میادین باشد!” چرا صادق نیستیم با هواداری که عاشقانه تیم مان را دوست دارد. بی شک هوادار تراکتور بودن کار دشواریست آن هم در این شرایط… کاش مشکل محدود به مسائل فنی بود، کاش مشکل محرومیت بین المللی تیم بود و بس، کاش مشکل مسیر نامناسب یادگار بود! کاش… اما حیف که مشکلات وارد وادی نامناسبی شده اند، وادی که مستقیما تیشه بر ریشه اصل هواداری یک باشگاه می زند، وادی که هوادار را دلسرد می کند و چه بزرگ است این هوادار که در این شرایط بازهم مردانه پشت تیمش ایستاده و فریاد می زند: “سن چاغیرسان گلرم من…”