پاشا نمایشی برگرفته از بریده ای از تاریخ تبریز است، نمایشی درباره زینب که شخصیت اصلی نمایش نیست ولی بی او نیز نیست، نمایشی که بایستی خیلی پیش از اینها به دیدن آن می نشستم.
به گزارش آذر صبح، رسول پور زمانی – چندی پیش به دعوت یکی از دوستان رسانه ای فعال در حوزه فرهنگ و هنر، موفق به دیدن نمایشی شدم که بایستی خیلی پیش از اینها به دیدن آن می نشستم.
نمایشی متفاوت از بسیاری از آثار تئاتری که هر روز در همین شهر بر روی صحنه می روند و با جذب مخاطبانی اندک به کار خود پایان می دهند.
نمایشی که مخاطب آن همه مردم این شهر هستند در هر جایگاه و طبقه و قشری؛ تئاتری به نام «پاشا» که برگرفته از بریده ای از تاریخ تبریز است.
نمایشی برای زینب پاشا که با هنرمندی نویسنده این اثر و برای کلیشه ای و بی روح شدن آن، شخصیت اصلی نمایش نیست ولی بی او نیز نیست.
پاشای خاتون تبریز هر از چندگاهی در صحنه نمایش دیده می شود، با پیاده نظامش که آن ها نیز متشکل از چند زن دیگر هستند صحبت کرده و آن ها را به ادامه راه و دزدی از دزدان شهر دعوت می کند. چه قرابتی است میان زینب پاشای تاریخی و کوراوغلوی آمیخته به افسانه مان.
هر باری که زینب پاشا در صحنه ظاهر می شود بی اختیار بیننده را به چنلی بئل می برد و با کوراوغلوی تاریخی آمیخته به افسانه همراه می سازد. چرا که هر دو این شخصیت ها به مبارزه با فاصله طبقاتی موجود در جامعه خودشان پرداخته و دزدی از دزدانی چون نظام العلما را حقی می دانند که عده ای به ناحق آن را غصب کرده اند.
به شخصیت اصلی این داستان اگر برگردیم مردی را مشاهده می کنیم که برای مبارزه با فقر و گرسنگی که در نتیجه احتکار گندم در شهر رخ داده است، با پوشیدن لباس زنانه به مصاف فقر می رود تا بتواند خود و خانواده اش را از این مشکل اقتصادی پیش آمده و رخ داده در شهر به سلامت عبور دهد.
نمی دانم ولی شاید زنان مردانه پوش حاضر در رکاب ستارخان که منابع تاریخی نیز به آن اذعان دارند، نویسنده اثر را به این فکر انداخته است که با الهام گیری از قیام زینب پاشا، این بار لباس زنانه بر اندام مردی بکند که نه برای مصاف با قشون استبداد بلکه برای مقابله با فقری که برایش به ارث رسیده است، دست به این کار زده است.
از عشق و دلدادگی نیز در این اثر به زیبایی استفاده شده است. عشق و دلداگی ای که در همیشه تاریخ اثرات خود را برجای گذارده است.
آنجایی که شخصیت اصلی داستان عاشق ماه شرفی می شود که مامور به دام انداختن او و پایان دادن به حرکت زینب پاشا بود، ماجراهای پرشور محمدسعید اردوبادی را در ذهن پدید می آورد. انقلابی قفقازی تاثیرگذاری که با استفاده از محبت دختر حاضر در سفارتخانه ای خارجی می تواند با استفاده از ضعف او اطلاعاتی از او بگیرد و آن را در راستای افعال مشروطه خواهان تبریز به کار گیرد.
در اینجا هم این عشق است که مسیر داستان را عوض می کند و عاشق را قربانی خود می کند.
جدای از ویژگی ها و ظرافت های هنری به کار رفته در این اثر که بایستی صحبت درباره آن را به متخصصان این حوزه سپرد، اثر در تلفیق تاریخ و خیال بسیار موفق عمل کرده است و همین باعث هرچه جذاب تر شدن نمایش شده است.
چند روزی بیشتر از اکران عمومی این نمایش نمانده است و علاقه مندان تاریخ این شهر که بایستی آنان را مخاطبان اصلی این نمایش دانست، می توانند این اثر را که اجرای آن به زبان ترکی آذربایجانی بر زیبایی آن افزوده است را به تماشا بنشینند.