ابراهیمِ سینمای ایران، این ققنوسِ منزل گرفته بر دهانهٔ آتشفشان، بار دیگر پر و بال میجُنباند و برای بلند شدن و ارتفاع گرفتن، مهیّا میشود.
حاج قاسم سلیمانی میگوید من برای «به وقت شام» گریه کردم، اما اُف بر آن کسی که میگوید این فیلم کمدی است. من افتخار میکنم فیلمی درباره مدافعان حرم ساختهام و افتخار میکنم بابت ساخت این فیلم از عزیزی مثل حاج قاسم سلیمانی هدیه گرفتم.فریادهای حاتمیکیا بغض فروخورده بازماندگان سینمایی است که هنر را از دریچه شهیدآوینی آموختند. سید شهیدان اهل قلم، به حاتمی کیا گفته بود که «ای بلبل عاشق، جز برای شقایقها مخوان». وی نیز به همان مشی سالها عمل میکرد؛ و تصنیفهای ممتد او از دیدبان گرفته تا سفر به چزابه و از کرخه تا راین و شاهکار ماندگار «آژانس شیشه ای» همواره تصدیقی بر صراط مستقیمش بود. اما حاتمی کیا در دهه هشتاد، سالهای پرحاشیهای را گذراند. از تیغ تیز تخریب «آن وری ها» گرفته تا متاسفانه نادانی برخی دوستان که به اهانتها دامن میزد و برخی اشتباهات از سوی خود حاتمی کیا، فضا را به سویی برد که بسیاری از دشمنان خوشحال از اینکه دیگر حاتمی کیا را از سینمای انقلاب گرفتیم.
به وقت شام به وقت ابراهیم
بسیاری از علاقهمندان حاتمیکیای اواخر دهه ۶۰۰ و اوایل دهه هفتاد که در سالیان اخیر نومیدانه به دنبال ابراهیم «مهاجر» و «دیده بان» و «از کرخه تا راین» میگشتند و او را در سانتی مانتالیزم «دعوت» و رمانتیک بازی «به رنگ ارغوان» و ایهام و ابهام سیاسی «گزارش یک جشن» و شعارزدگی گلدرشت «بادیگارد» به جا نمیآوردند، در تماشای «به وقت شام» غافلگیر شدند، و چه غافلگیری شیرین و دلچسبی. «به وقت شام» مصداق بارز زدن حرف درست، با ابزار درست و به «سینمایی»ترین شکل ممکن است و شاید فقط در یک کلام بتوان گفت که تازهترین اثر حاتمی کیا، خود «سینما» ست، سینما به مفهوم عمیق و وثیق این کلمه.
«جشنوارهای با طعم تلخ سیاستزدگی»
شاید رساترین ترکیب کلمات «سیاستزدگی» در مورد سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بود. حقیقت آن است که بحران جشنواره فیلم فجر را میتوان از زوایای مختلف تحلیل کرد.