فارغ از این که جنازۀ پیدا شده در شاه عبدالعظیم همان پیکر رضا شاه باشد یا نه در روزهای اخیر بار دیگر چند موضوع تاریخی مرتبط با پهلوی اول درست و نادرست مطرح می شود.
به گزارش آذر صبح به نقل از عصر ایران، بخشی از این فضاسازی ها البته کار یکی دو تلویزیون ماهواره ای فارسی زبان است اما وقتی از رضاشاه یا رضاخان میرپنجه یا سردار سپه صحبت می کنیم یک دورۀ تاریخی را نیز مد نظر داریم و اگر راست باشد که جنازه واقعا مومیایی شده بوده و همان است که می گویند طبعا این پرسش درمی گیرد که چرا مومیایی و مگر این سنت در ایران رواج داشته است؟
به این بهانه می توان چند نکتۀ تاریخی را یادآور شد:
۱– مرگ رضاشاه در ایران اتفاق نیفتاد. در تبعید و در ژوهانسبورگ بود که درگذشت. باتوجه به فاصلۀ ۶ سالۀ زمان مرگ – ۱۳۲۳- تا انتقال جسد- ۱۳۲۹- اگر مومیایی نشده بود چه بسا انتقال جسد امکان پذیر نبود.
۲– هر چند این قول فراگیر است که رضاخان را انگلیسی ها آوردند و چون به خواست آنان برای اخراج کارشناسان آلمانی تن نداد او را بردند اما در هیچ یک از اسناد و از همه معتبرتر خاطرات چرچیل نیامده که خواستار استعفای رضاشاه بوده اند.
در واقع رضاشاه از ترس روس ها و نه انگلیسی ها از ایران رفت. در رزوهای اول حتی گویا دستور داده بود در مسیر ورود روس ها خصوصا زیر پل ها بمب گذاری کنند اما وقتی باخبر می شود کار از کار گذشته و روس ها در حال نزدیک شدن به تهران هستند دست به دامان فروغی می شود. جالب این که ذکاء الملک فروغی خاطرات را دقیقا ثبت کرده اما دربارۀ آن ۲۲ روز از سوم شهریور تا ۲۵ شهریور هیچ دست نوشته ای باقی نگذاشته است. گویا روس ها تهدید کرده بودند رضا شاه را پیداکنند قطعه قطعه اش خواهند کرد و شتاب داشته هر چه زودتر ایران را ترک کند. انگلیسی ها البته دست به تحقیر او می زنند. با سه رفتار: تفتیش چمدان ها، واداشتن انتقال اموال و املاک به فرزند و پیاده کردن او نه در هند که وعده داده بودند که درآفریقای جنوبی.
۳– خدمات عمرانی دوره رضاشاه را نمی توان انکار کرد اما نباید از یاد برد که کارگزاران خود در این خدمات عمرانی و اصلاحی را یک یک از بین برد یا خانه نشین کرد: تیمورتاش، نصرت الدولۀ فیروز، محمد علی فروغی و علی اکبر داور. در روایت های رسمی اما اصرار دارند تنها سید حسن مدرس را در مقابل رضاشاه تصور کنند و هر که روایت رسمی را نپذیرد به جانب رضا شاه گرایش می یابد. در حالی که اگر نوع رفتار با نزدیک ترین کسان گفته شود اثرگذاری بیشتری دارد.
۴– این جسد اگر هم واقعا جسد او باشد فراتر از یک جسد نیست و ارزش نمادین ندارد و بهتر از این امکان اطلاع رسانی و رفع ابهام وجود داشت و دارد.
۵– از نظام برآمده از انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران که سلسلۀ پهلوی را برانداخت نمی توان انتظار داشت نکات مثبت آن دوره را هم بازگوید اما می توان انتظار داشت که فضای نقد منصفانه را فراهم کند تا نسل جدید بداند نقد رضاشاه نه به خاطر پروژه های عمرانی و پاره ای خدمات اصلاحی و تأسیس نهاد هاست که به سبب استبداد سیاسی و نادیده گرفتن اصول انقلاب مشروطه و بازداشتن چهره های ملی چون مدرس و مصدق از ایفای نقش در پارلمان و سرکوب برخی قومیت ها و تمرکز گرایی افراطی است.
دربارۀ کودتای ۱۲۹۹ نیز یک روایت، نقش آفرینی اصلی سید ضیاء الدین طباطبایی با هماهنگی سفارت انگلیس در تهران و نه الزاما وزارت خارجه و بعد ترجیح رضاخان بر اوست و سوم شهریور ۱۳۲۰ نیز نشان داد ارتشی که آن همه به آن می بالید از یک مقاومت ساده هم عاجز بود و مایۀ شگفتی متفقین شد.
بحث جسد بهانه ای برای طرح موضوعات تاریخی مختلف است و نباید به موضوعی امنیتی تبدیل شود حتی اگر واقعیت و اصالت نداشته باشد زوایای متفاوت تاریخ معاصر ایران را باید به نسل جدید شناساند تا همۀ هوش و حواس خود را به رسانه های فارسی زبانی که اهداف دیگری را دنبال می کنند نسپارند. در این باره بیشتر خواهم نوشت…