یک روز اردیبهشتی است و باران نم نم می بارد، دقیق نمی دانم چندمین بارش امسال شهر تبریز است ولی این را می دانم که باران تمام زشتی های کالبد و جسم شهر را پاک می کند و غبار از روی روح آن می زداید.
آذر صبح/ سمیه گل محمدی: چقدر این صدا برایم آشناست، صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم صدای بارش باران را، بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی است که رنگ تنهایی دارد و بوی فراق … .
باران که می بارد بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند، آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.
برخی از مردم با شروع بارش به سرعت راهی خانه های خود می شوند و برخی به دلیل دوست داشتن باران همچنان زیر باران قدم می زنند، با اینکه خیس آب شده اند ولی اهمیتی ندارد که سرما بخورند یا نه.
چترهای رنگی رنگی با شروع بارش در خیابان ها به چشم می خورد علاوه بر این کسایی که دوست ندارند خیس بشوند اگر چتر همراهشان نباشد نایلون ها را مانعی برای خیس شدن خود بر روی سر دارند که بدو بدو دنبال سقفی بسته اند.
بیشتر مردم از این رحمت الهی خوشحال می شوند و برای شکرگزاری زیر باران قدم می زنند تا بوی خوش بهار را حس کرده و از آن لذت ببرند چراکه باران نماد رحمت الهی، حیاتبخش زندگانی ، سرزندگی و نشاط، دوست داشتن و قدم زدن های عاشقانه است.
افرادی هستند که قدم زدن در باران را دوست دارند دلشان برای پیاده روی در زیر نم نم باران می تپد، بسیاری از سواره ها نیز دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.
خاطرات سالهای کودکی ، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند و آن وقت تازه یادمان می افتد که چقدر زود گذشت سالهای خوش کودکی…
کاش ما بزرگتر های پر مشغله هم مانند کودکانی که آمدن باران را به یکدیگر خبر می دهند و به دنبال چترهای رنگی خود می گردند شور و شوق بازی در زیر باران را داشتیم ، زمان بارش باران لحظه های زیبایی ست.
اگر در یک روز بارانی ، مهمان طبیعت سرسبز و زیبا شویم ، دانه های طراوت بخش باران را می بینیم که دست نوازش بر پیکر طبیعت می کشند، قطرات باران گویی همچون رشته هایی زمین و آسمان را به هم پیوند می دهند و قدرت لایزال خداوند و رحمت بی پایان او را به نمایش می گذارند. با ریزش باران ، همه چیز بوی زندگی و حرکت و نشاط می گیرد.
باران این روزها را دوست دارم، گویی در میان صدای قطره ها کسی بر من مژده بخشایش می دهد شاید هم خیالاتی شده ام و این فقط اشک حسرت فرشتگان است که در ماتم انسان نشدنم فرو می ریزند، ولی ز مهربانی خدای مهربانم به دور است نبخشیدن … پس ببار باران بخشایش.