می گفتند شما توریست های خوش تیپی هستید که می روید در گروه مرگ آبرومندانه بازی بکنید، نمی دانستند که قرار است تیم شما؛ تیم ملی ایران گروه را به گروه مرگی بدل کند که تیم ملی پرتغال در آن وقت کشی می کند تا ببرد و تیم ملی اسپانیا با یک گل تقریبا شانسی از شما پیشی بگیرد.
آذر صبح/ پیام وثوقیان: یاد سکانس مسابقه دوی علی در فیلم ” بچه های آسمان” افتادم، که می جنگید تا ببرد تا خواهرش را خوشحال کند، شما می جنگیدید که ببرید تا ملتی را شاد کنید، ملتی که این روزها آزرده است ، مشقتهای زندگی آزارش می دهد ولی ناامید نیست، قرار هم نیست هیچ وقت ناامید شود، ما هشتاد میلیون نفر ، یک ملت، و یک ضربان قلبیم! این را فراموش نخواهیم کرد.
بیرانوند که پنالتی کریست رونالدو را گرفت، همه چشمهایشان پر از اشک شد، توپ را آرام در آغوش کشید و سرش را روی توپ گذاشت، این بیرانوند است، همان که دست فروشی کرده، لباس نارنجی شهرداری را پوشیده و برای تمام زندگی جنگیده، فوتبال که چیزی نیست، او برای کل زندگی جنگیده و الان یک ملت به داشتنش افتخار میکنند برایش دست می زنند و برای آرزوهای بزرگ او دعا میکنند، بیرانوند به همه نشان داد وقتی رویا بزرگی داری برایش میجنگی فرقی نمی کند که در زیر سقف خانه خوابیده باشی یا زیر آسمان حوالی میدان آزادی!
شوخی نبودند، پرتغال، قهرمان جام ملتهای اروپا، که کریست رونالدوی جادویی را در اختیار دارد، اسپانیا، قهرمان جام جهانی و پر از ستاره و مراکش، قهرمان آفریقا که سخت جانی اش شبیه ما است، ولی ما خوش درخشیدیم، بازیکنان تیم ملی ایران می دانستند که ملتشان به این امید و شادی نیاز دارند، از اعتماد ملت ندزدیدند و جانانه جنگیدند.
همه ما شبیه همایم، قبول کردهایم باید بجنگیم، ما شبیه سرانگشتان بیرانوندیم وقتی پنالتی کریست را گرفت، ما شبیه میلاد محمدی هستیم وقتی با چشمان بسته توپ را دنبال می کرد، می دانست شاید نرسد ولی دوید بلکه بتواند کاری کند، آری ما هشتاد میلون نفر، یک ملت و یک ضربان قلبیم!
مجبور به خداحافظی شدیم و حیف که باید سرزمین تزارها را ترک کنیم، عشق پرچم سه رنگمان بالاترین فریاد درون ماست، حداقل میدانیم، دویدیم و نشد.